کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دلال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سفیر
لغتنامه دهخدا
سفیر. [ س ِ ] (ع اِ)دلال بازار. (آنندراج ) .
-
دل
لغتنامه دهخدا
دل . [ دَل ل ] (ع مص ) ناز نمودن زن بر شوهر خود. (از منتهی الارب ). ناز کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). جرأت نشان دادن زن بر شوهر خویش با غنج و ناز، گویی که با او مخالفت می کند در حالی که قصد مخالفت ندارد. و اسم از آن دَلال است . (از اقرب الموار...
-
حراج چی
لغتنامه دهخدا
حراج چی . [ ح َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) حراج کننده . دلال .
-
کارچاق کن
لغتنامه دهخدا
کارچاق کن . [ ک ُ ] (نف مرکب ) دلال . آنکه کار را روبراه کند.
-
داسار
لغتنامه دهخدا
داسار. (اِ) دلال را گویند و به عربی سمسار خوانند. داستار. (برهان ).
-
سپسار
لغتنامه دهخدا
سپسار. [ س ِ ] (اِ) دلال است که بعربی سمسار گویند. (برهان ). دلال ، و سفسار تبدیل آن است و سمسار تعریب آن . (آنندراج ). رجوع به سفسار و سمسار شود. || زنی که در زناشویی میانجیگری می کند. (ناظم الاطباء).
-
گرشمه
لغتنامه دهخدا
گرشمه . [ گ ِ رِ م َ / م ِ ] (ص ) غنج و ناز و دلال باشد .(صحاح الفرس ). لغتی در کرشمه . رجوع به کرشمه شود.
-
گردن آمدن
لغتنامه دهخدا
گردن آمدن . [ گ َ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) با حرکت گردن دلال و غنج کردن .
-
غناج
لغتنامه دهخدا
غناج . [ غ ُ ] (ع اِ) کرشمه . (منتهی الارب ). ناز و غمزه . دَلال . غُنج . غُنُج . (اقرب الموارد).
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) عبیداﷲبن حسین بن دلال بن دلهم . رجوع به عجیداﷲ... شود.
-
میل میلاغی
لغتنامه دهخدا
میل میلاغی . (ص نسبی ) در تداول خانگی ، زنی با کرشمه و غنج و دلال . سیت و سماقی . عشوه گر.
-
میلاغی
لغتنامه دهخدا
میلاغی . (ص نسبی ) منسوب به میلاغ ، کرشمه و غنج .- میل میلاغی ؛ سیت و سماقی . با کرشمه و غنج و دلال .
-
لبیقة
لغتنامه دهخدا
لبیقة. [ ل َ ق َ ] (ع ص ) زن نیکو غنج و دلال . (منتهی الارب ).
-
ابوعتاب
لغتنامه دهخدا
ابوعتاب . [ اَ ع َت ْ تا ] (اِخ ) سهل بن حماد دلال . از روات حدیث است و از شعبه روایت کند.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالحسن بن عبداﷲبن رُزَیق دلال بغدادی . از محاملی روایت کند.