کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دلالت داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دلالت داشتن
لغتنامه دهخدا
دلالت داشتن . [ دَ ل َ ت َ ] (مص مرکب ) لازم آمدن از موجود بودن چیزی وجود چیزی دیگر. (ناظم الاطباء). نشان چیزی بودن : [ برجها ] بر بادها دلالت چگونه دارند. (التفهیم ص 323). || راهبر بودن . رهنمونی داشتن .
-
جستوجو در متن
-
دال بودن
لغتنامه دهخدا
دال بودن . [ دال ل دَ ] (مص مرکب ) دلالت داشتن بر. هدایت داشتن بر. رهنمون بودن بر.
-
راهنمونی
لغتنامه دهخدا
راهنمونی . [ ن ُ / ن ِ /ن َ ] (حامص مرکب ) رهنمونی . عمل راهنمون . هدایت و دلالت . (ناظم الاطباء). دلالت . هدایت . راهنمایی . رهنمایی .ارشاد. ارائه ٔ طریق : و به راهنمونی مهران شنان که از فالگویان ترکان شنیده بود... (مجمل التواریخ و القصص ). و رجوع ب...
-
شکر
لغتنامه دهخدا
شکر. [ ش ُ ] (ع مص ) سپاس داشتن و ثنای نیکو گفتن خدای و هر محسن رابر احسان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). سپاس و ثنا گفتن منعم را به نعمت او، و آن برای خدای تعالی و هر منعمی بکار رود ولی حمد مخصوص خداست . (از یادداشت مؤلف ). و قیل لا...
-
صفوت
لغتنامه دهخدا
صفوت . [ ص َ وَ ] (ع اِ) صفوة. خالص و برگزیده ٔ چیزی : چون خاک و هوا را بشود رتبت و صفوت چون چرخ و زمین را بجهد راحت و آرام . مسعودسعد.چون ز راه صدق و صفوت نز من آید نز شماصدق بوذر داشتن یا عشق سلمان داشتن . سنائی .آب را تا لطف و صفوت نار را تاب و تب...
-
ارهاص
لغتنامه دهخدا
ارهاص . [ اِ ] (ع مص ) آماده ٔ چیزی شدن و ایستادن . || ستیهیدن . (منتهی الارب ). || سوده کردن . || سوده گردانیدن سم ستور: ارهصه اﷲ؛ سوده گرداند خدای سم ستوراو را. (منتهی الارب ). || لنگانیدن ستور. (تاج المصادر بیهقی ). || سخت گرفتن بغریم در تقاضا و د...
-
قیام
لغتنامه دهخدا
قیام . (ع مص ) معتدل شدن . (ازاقرب الموارد). || بسته شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قام الماء؛ بسته شد آب . (منتهی الارب ). || ایستاده شدن ستور از سستی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قامت علیه الدابة؛ کلت فلم تبرح مکانها. || دوام و ثبوت...
-
بیزار شدن
لغتنامه دهخدا
بیزار شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مانده شدن . دلتنگ شدن . مأیوس گشتن . (ناظم الاطباء). دل آزرده شدن . نومید شدن . دلسرد شدن : از یار به هر جوری بیزار نباید شدوز دوست به هر زخمی افگار نباید شد. (از سندبادنامه ص 186). || نفرت و کراهت داشتن . (ناظم الا...
-
مکروه
لغتنامه دهخدا
مکروه . [ م َ ] (ع ص ) ناپسندیده و ناخوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ناپسند و ناگوار وناخوش آیند و دارای کراهت . (ناظم الاطباء) : کل ذلک کان سیئه ُ عند ربک مکروهاً. (قرآن 38/17).تا روز پدید آید و آسایش گیرم زین علت مکروه و ستمکار و...
-
عرض
لغتنامه دهخدا
عرض . [ ع َ ] (ع اِ) پهنا، خلاف طول . (منتهی الارب ). خلاف طول . (از اقرب الموارد). و عادت مردمان چنان رفته است که درازترین بعدی را طول نام کنند، ای درازا، و آنکه از او کمتر است ، عرض ، أی پهنا. (از التفهیم ). پهنا. (کشاف اصطلاحات الفنون ). یکی از ا...
-
مباهات
لغتنامه دهخدا
مباهات . [ م ُ ] (ع اِمص ) (از «مباهاة» عربی ) نازیدن و تفاخر کردن به چیزی . (غیاث ). مأخود ازتازی ، تفاخر و ناز ومدح و ستایش بی جا و خودبینی و غرور و نخوت و خودستائی و مدح و ستایش و بزرگی و جلال . (ناظم الاطباء). نبرد کردن کسی را در حسن و خوبی و نا...
-
پلپل
لغتنامه دهخدا
پلپل . [ پ ِ پ ِ ] (اِ) فلفل . و فلفل معرب آن است . (برهان قاطع). از ابزار دیگ است و از آن سپید و هم سیاه باشد گرم و خشک است و پلپل سفید قوی تر از سیاه است . (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). یکی از ادویه است که در طعام بکار میبرند : و از وی [ اورشفین به هند...
-
خدائی
لغتنامه دهخدا
خدائی . [ خ ُ ] (حامص ) خدایی . الوهیت . ربوبیت . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). تأله ؛ صقعواجب . (یادداشت بخط مؤلف ) : زهره دلالت کند بر... شادی و تجمل و داد و خدایی و دین نگاه داشتن . (التفهیم ابوریحان بیرونی ). ... متن عربی التفهیم گوید: العدل و...
-
نبض
لغتنامه دهخدا
نبض . [ ن َ ب َ / ن َ ] (ع اِ) جنبش . (منتهی الارب ). یقال : ما به حبض و لا نبض ؛ ای حراک . (منتهی الارب ). و با حرکت حرف دوم جز در جحد [ = انکار ] استعمال نشده است . (از اقرب الموارد). || رگ متحرک در بدن . (از معجم متن اللغة). هر رگ جنبنده . (ناظم ا...