کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دلاغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دلاغ
لغتنامه دهخدا
دلاغ . [ دِل ْ لا ] (ترکی ، اِ) دلاق . تلاق . چوچوله . بظر. بظارة. قنب . بیظر. قرن . فنج . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
واژههای همآوا
-
دلاق
لغتنامه دهخدا
دلاق . [ دِل ْ لا ] (ترکی ، اِ) دلاغ . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دلاغ شود.
-
جستوجو در متن
-
دلاق
لغتنامه دهخدا
دلاق . [ دِل ْ لا ] (ترکی ، اِ) دلاغ . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دلاغ شود.
-
بیظر
لغتنامه دهخدا
بیظر. [ ب َ ظَ ] (ع اِ) تلاق . (ناظم الاطباء). بظارة. بظر. تلاق . چوچوله . دلاغ . (یادداشت مؤلف ). || دشنام است مر داه را. (ناظم الاطباء). دشنامی است داهان (یعنی کنیزکان ) را. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به بظارة شود.
-
بظر
لغتنامه دهخدا
بظر. [ ب َ ] (ع اِ) تلاق . ج ، بُظور. و منه قولهم فی الشتم : امصص بظر فلانة. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بیظر. بُظارَه . (منتهی الارب ). دلاغ و آن موضعی است که خاتنان عرب برند. (یادداشت مؤلف ). خروس . خروسه . خروسک . گندمک . (زمخشری ) (ازیاددا...
-
بظارة
لغتنامه دهخدا
بظارة. [ ب َ / ب ُ رَ ] (ع اِ) تِلاق . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). کناره ٔ فرج . (مهذب الاسماء). بظر. بیظر. چوچوله . دلاغ . || آنچه را که خافضه از زن قطع میکند. (ناظم الاطباء). آنچه که ختانه بگذارد از زن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || ...
-
هندوانه
لغتنامه دهخدا
هندوانه . [ هَِ دِ ن َ / ن ِ ] (اِ) هندویانه . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 122). از: هندوان + پساوند نسبت ، لغةً یعنی میوه ای که از هند می آید... گیاهی است از تیره ٔ خیار که برگهای بریده و ساقه های گسترده دارد. دلاغ . بطیخ هندی . شامی . دابوغه . فج . خر...
-
د
لغتنامه دهخدا
د. (حرف ) صورت حرف دهم از الفبای فارسی و هشتم از الفبای عربی و چهارم از الفبای ابجدی و نام آن دال است و گاه برای استواری ِ ضبط، دال مهمله گویند. (مقدمه ٔ برهان ). و آن از حروف ترابیه و نطعیه و قلقله و متشابهه و ملفوظی و شمسیه و مصمته و محقورة و مجزوم...
-
ت
لغتنامه دهخدا
ت . (حرف ) چهارمین حرف الفبای پارسی و سومین حرف الفبای تازی و حرف بیست و دوم از ابجد است واز حروف مسروری و از حروف هوائی است و از حروف شمسیه و ناریه و هم از حروف مرفوع و مصمته و نیز از حروف مهموسه ٔ نطعیه است ، و آنرا تای قرشت و تای مثناة فوقانی گوین...