کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دلارام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دلارام
لغتنامه دهخدا
دلارام . [ دِ ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده (ص 112) آنرا نام کنیز بهرام گور پادشاه ساسانی آورده که در جمال و زیبائی شهرت داشت ، و مرحوم سعید نفیسی در شرح احوال رودکی (ص 813) نام او را «دلارام چنگی » ذکر کرده . اما گمان می رود که این اسامی همگی...
-
دلارام
لغتنامه دهخدا
دلارام . [ دِ ] (ص مرکب ) دل آرام . مایه ٔ آرام دل ، خواه به جمال و خواه به کمال . آرامش دهنده ٔ دل . آرام بخش دل . که سبب آرامش دل و خاطر باشد. که موجب آسایش خاطر شود. که دل را آسودگی بخشد. مایه ٔآرام دل . تسکین دهنده ٔ خاطر. تسکین بخش خاطر. سَکَن ....
-
جستوجو در متن
-
هم کام
لغتنامه دهخدا
هم کام . [ هََ ] (ص مرکب ) هم آرزو. دو تن که یک مراد خواهند : دلاَّرام او بود و هم کام اوهمیشه به لب داشتی نام او.فردوسی .
-
اسپندان
لغتنامه دهخدا
اسپندان . [ اِ پ َ ] (اِخ ) نام قصبه ای بشمال شرقی فراه و شمال دلارام به افغانستان .
-
چابک نشین
لغتنامه دهخدا
چابک نشین . [ ب ُ ن ِ ] (نف مرکب ) چالاک . کسی که چابک و سبک نشیند و خیزد. خوش ادا : چنان چابک نشین بود آن دلارام که برجستی برین مقدار ده گام .نظامی (خسرو و شیرین ).
-
رخ گردانیدن
لغتنامه دهخدا
رخ گردانیدن . [ رُگ َ دَ ] (مص مرکب ) روی گردانیدن . روگردان شدن . رو گرداندن . پشت کردن . رخ تافتن . روی تافتن : چون دلارام می زند شمشیرسر ببازیم و رخ نگردانیم .سعدی .
-
البه
لغتنامه دهخدا
البه . [ اُ ب َ / ب ِ ] (اِ) طعامی است ترکان را که در آفتاب پزند. (از مؤیدالفضلا) : دوش ترکانه مرا البه دلارام افتادمعده ٔ سوخته ام در طمع خام افتاد.بسحاق اطعمه .
-
بهرام
لغتنامه دهخدا
بهرام . [ ب َ ] (اِخ ) پادشاه ایران پسر بهرام . (ولف ) : یکی پور بودش دلارام بودورا نام بهرام بهرام بود.فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 3017).
-
امیر کرمانی
لغتنامه دهخدا
امیر کرمانی . [ اَ رِ ک ِ ] (اِخ ) معاصر خواجو (قرن هشتم هجری ) و بقول دولتشاه شاعر خوش گو بوده و غزل را نیکو میگفته است . از اوست :بی روی دلارام دل آرام نداردمسکین دل آنکس که دلارام نداردهرچند چمن جای تماشاست ولیکن سروی چو تو مه روی و گل اندام ندارد...
-
طمع خام
لغتنامه دهخدا
طمع خام . [ طَ م َ ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تمنای امری که ممکن نباشد. (غیاث ). کنایه از توقع داشتن بچیزی است که ممکن الحصول نباشد. (برهان ). هوس بی حاصل و تمنای امری که ممکن نباشد. (آنندراج ) : عکس روی تو چو در آینه ٔ جام افتادعارف از خنده ٔ می ...
-
دل افروز فرخ پی
لغتنامه دهخدا
دل افروز فرخ پی . [ دِ اَ زِ ف َرْ رُ پ َ / پ ِ ] (اِخ ) بر حسب دو بیت ذیل از فردوسی نامی است که شاپور ذوالاکتاف به کنیزک رومی ایرانی نژاد که او را از اسارت رومیان رهانیده بود داد : کنیزک که او را رهانیده بودبدان کامگاری رسانیده بوددل افروز فرخ پِیَش...
-
سر باختن
لغتنامه دهخدا
سر باختن . [ س َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از سر فدا کردن . (آنندراج ). در راه کسی از جان گذشتن : عشقبازی چیست سر در پای جانان باختن با سر اندر کوی دلبر عشق نتوان باختن . سعدی .چون دلارام میزند شمشیرسر ببازیم و رخ نگردانیم .سعدی .
-
سکنجیدن
لغتنامه دهخدا
سکنجیدن . [ س ِ ک َ دَ ] (مص ) سرفه کردن . (برهان ). سرفیدن . (رشیدی ) (آنندراج ). || تراشیدن . (برهان ) (رشیدی ) (آنندراج ). || گزیدن . || آواز به گلو کردن . (رشیدی ) (برهان ) (آنندراج ). || خستن . خراشیدن . مجروح کردن : رخسار ترا ناخن این چرخ سکنجد...
-
ارژنگ
لغتنامه دهخدا
ارژنگ . [ اَ ژَ ] (اِ) جادوئی . طلسم : ترا دشمن آمد بگاهت نشست یکی گرزه ٔ گاوپیکر بدست همه بند و نیرنگ و ارژنگ برددلارام بگرفت و گاهت سپرد. فردوسی .|| هر کتابی که صور و اشکال داشته باشد. (رشیدی ) (غیاث اللغات ). رجوع به ارتنگ و ارثنگ شود.