کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دلادل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دلادل
لغتنامه دهخدا
دلادل . [ دَ دِ ] (ع اِ) ج ِ دلدل .(ناظم الاطباء). دلادیل . رجوع به دلدل و دلادیل شود.
-
دلادل
لغتنامه دهخدا
دلادل . [ دَل ْ لا دَ ](ص مرکب ، ق مرکب ) (از: دل + الف + دل ) ( در تداول عامیانه ) پر تا لبه چنانکه از سر بخواهد شدن . تا به لب انباشته چنانکه حوضی یا استخری از آب . مملو تا لب از آبی یا مایعی دیگر. پر چنانکه حوضی از آب یا دله ای از روغن و غیره . پر...
-
جستوجو در متن
-
دلادیل
لغتنامه دهخدا
دلادیل . [ دَ ] (ع اِ) ج ِ دلدل . (ناظم الاطباء). دلادل . رجوع به دلدل و دلادل شود.
-
دل
لغتنامه دهخدا
دل . [ دَل ل ] (ص ، ق ) دل و دل . دلادل . پر چنانکه ظرفی ازمایع. پر، چنانکه از سر بخواهد شدن [ مایع ظرف ] . پر تا لبه . مالامال . و رجوع به دلادل و دل و دل شود.
-
دل دل کردن
لغتنامه دهخدا
دل دل کردن . [ دِ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مردد ماندن . تردید. دودلی . مردد بودن . دودل بودن . (یادداشت مرحوم دهخدا). تردید داشتن . دودلی و بی تصمیمی . مردد بودن در اقدام به کاری یا دست بازداشتن از آن . (فرهنگ لغات عامیانه ). دلادل کردن . (فرهنگ عوام )...
-
دلدل
لغتنامه دهخدا
دلدل . [ دُ دُ ] (ع ص ) قوم دلدل ؛ قومی که میان دو کار مضطرب و پریشان باشند و استقامت نورزند. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). جاءالقوم دلدلا؛ در حالی آمدند که مذبذب و دودل بودند نه بدین سمت و نه بدان سمت . (از اقرب الموارد). دَلدال . رجوع به دلد...