کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دلا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کالدرون دلا بارکا
لغتنامه دهخدا
کالدرون دلا بارکا. [ دِ رُ دُ ] (اِخ ) شاعر درام سرای اسپانیایی . (1681 - 1600 م .).
-
پیک دلا مراندل
لغتنامه دهخدا
پیک دلا مراندل . [ دُ م ِ دُ ] (اِخ ) نام خانواده ای که در ایتالیا امارت داشته اند و در قرب مودنه میزیسته اند. ژان نامی از افراد این خاندان در سال 1473 م . در ده سالگی بسبب شعر و فصاحت شهرتی بزرگ یافت و بنطاقی و مهارت گفتار شهره ٔ شهر گردید. در دانشگ...
-
واژههای همآوا
-
دلع
لغتنامه دهخدا
دلع. [ دَ ] (ع مص ) بیرون کردن زبان را از دهن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زبان از دهن بیرون کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || بیرون آمدن زبان از دهن از خستگی یا تشنگی (متعدی و لازم است ). (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)....
-
دلع
لغتنامه دهخدا
دلع. [ دُ ل َ ] (ع اِ) نوعی خارپشت بزرگ . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
بضر
لغتنامه دهخدا
بضر. [ ب َ ] (ع اِ) تلاق . لغتی است در بَظَر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). چوچوله . (یادداشت مؤلف ). دِلاّ غ . (یادداشت مؤلف ).
-
وداعی بلخی
لغتنامه دهخدا
وداعی بلخی . [ وِ ی ِ ب َ ] (اِخ ) از معاصران امیرعلی شیر نوائی است و درباره ٔ او گوید: شاعری است عامی که طبعی لطیف دارد. این مطلع ازوست :دلا نتوان حریف اهل تقوی جاودان بودن بر دردی کشان هم چند روزی میتوان بودن .(مجالس النفایس 241).
-
معشوقه باز
لغتنامه دهخدا
معشوقه باز.[ م َ ق َ / ق ِ ] (نف مرکب ) معشوقه پرست و طالب و راغب به عشق بازی و شهوت پرست . (ناظم الاطباء) : دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم با من چه کرد دیده ٔ معشوقه باز من .حافظ.
-
باچو
لغتنامه دهخدا
باچو. [ چ ُ ](اِخ ) یکی از نقاشان معروف ایتالیاست . وی بسال 1469 م . در فلورانس متولد شد و در 1517 درگذشت و به «باچو دِلاّ پورتا» شهرت دارد. (قاموس الاعلام ترکی ج 2).
-
تیزگوئی
لغتنامه دهخدا
تیزگوئی . (حامص مرکب ) بی باکی و گستاخی در گفتار. جسارت و دلیری در گفتن مطلبی . لاف زنی : خاموش دلا ز تیزگوئی می خور جگری به تازه روئی . نظامی .رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
بسر رشته رفتن
لغتنامه دهخدا
بسر رشته رفتن . [ ب ِ س َ رِ رِ ت َ / ت ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از آمدن بسرسخنی بود که در اثنای گفتگو جمله ٔ معترضه ای بیان کنند تا فاصله واقع شود. (برهان ). بر سر سخنی آمدن که در اثنای شروع کردن سر رشته ٔ آن از دست رفته باشد. (آنندراج ) (رشیدی )...
-
دیندار
لغتنامه دهخدا
دیندار. (اِخ ) نام قدیمی شهر شاپور. این نام در مآخذ قدیم و جدید به اختلاف «دین دلاء»، «دیندار»، «دنبلا» ضبط شده است بدین شرح : بشاور از اقلیم سیم است طولش از جزایر خالدات «فویه » و عرض از خط استوا «ک » طهمورث دیوبند ساخت و دین دلا خواند. (نزهةالقلوب ...
-
گشاده کف
لغتنامه دهخدا
گشاده کف . [ گ ُ دَ / دِ ک َ ](ص مرکب ) بذال . بخشنده . باسخاوت . کریم : صفتش مهتر گشاده کف است لقبش خواجه ٔ بزرگ عطاست . فرخی .مفضلا مقبلا گشاده دلامنعما مکرما گشاده کفا.سوزنی .
-
کلان معمایی
لغتنامه دهخدا
کلان معمایی . [ ک َ ن ِ م ُ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ملا... صاحب مجالس النفائس آرد: از ماوراء النهر است و به هرات آمده مطالعه می کند و معما را خوب می داند و بیت زیر از اوست :دلا چون ره نمی یابی به بزم عیش و شادیهاجفا تا کی توان کردن وفا هم عالمی دارد.(ازمج...