کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دلآویزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دلاویزی
لغتنامه دهخدا
دلاویزی . [ دِ ] (حامص مرکب ) دل آویزی . حالت و چگونگی دلاویز. دلاویز بودن . مرغوبیت . دلچسبی . مطبوع بودن . دل انگیزی . دلفریبی . دلربایی . گیرایی . دلپسندی : از دلاویزی و تری چون غزلهای شهیدوز غم انجامی و خوشی چون ترانه ٔ بوطلب . فرخی .من بدین خوبی...
-
واژههای همآوا
-
دلاویزی
لغتنامه دهخدا
دلاویزی . [ دِ ] (حامص مرکب ) دل آویزی . حالت و چگونگی دلاویز. دلاویز بودن . مرغوبیت . دلچسبی . مطبوع بودن . دل انگیزی . دلفریبی . دلربایی . گیرایی . دلپسندی : از دلاویزی و تری چون غزلهای شهیدوز غم انجامی و خوشی چون ترانه ٔ بوطلب . فرخی .من بدین خوبی...
-
جستوجو در متن
-
غم انجامی
لغتنامه دهخدا
غم انجامی . [ غ َ اَ ] (حامص مرکب ) غم انجام بودن . غمزدایی . رجوع به غم انجام شود : از دلاویزی و تری چون غزلهای شهیدوز غم انجامی و خوشی چون ترانه ٔ بوطلب .فرخی .
-
ابوطلب
لغتنامه دهخدا
ابوطلب . [ اَ طَ ل َ ] (اِخ ) شاعری ترانه ساز و ظاهراً معاصر رودکی و شهید:از دلاویزی و تری چون غزلهای شهیدوز غم انجامی و خوشی چون ترانه ٔ بوطلب .فرخی .
-
یوسف
لغتنامه دهخدا
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن یوسف بن سلامةبن ابراهیم بن موسی هاشمی عباسی موصلی ، ملقب به محیی الدین و مکنی به ابوالمحاسن و معروف به ابن زیلاق . شاعری نغزگوی و دانشمند و کاتب بود. در حمله ٔ مغول به سال 660 هَ . ق . در موصل کشته شد. ابن شاکر درکتاب «الفوا...
-
دلبندی
لغتنامه دهخدا
دلبندی . [ دِ ب َ ] (حامص مرکب ) دل بندی . حالت و چگونگی دلبند. و رجوع به دلبند شود. || دلبستگی . علاقه . تعلق خاطر : نه تو گفتی که بجای آرم و گفتم که نیاری عهد و پیمان و وفاداری و دلبندی و یاری . سعدی . || دلکشی . دلبری . جذابیت : گر تو نیز آن جمال ...
-
تخییل
لغتنامه دهخدا
تخییل . [ ت َخ ْ ] (ع مص ) کسی را به خیالی و ظنی افکندن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). کسی را در خیال انداختن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : عین آن تخییل را حکمت کندعین آن زهراب را شربت کند. مولوی . || (اصطلاح بدیع) تصوروقوع نسبت و لاوقوع آن بدون...
-
طبریه
لغتنامه دهخدا
طبریه . [ طَ ب َ ری ی َ ] (اِخ ) (دریاچه ٔ...) دریاچه ٔ بزرگی است در قسمت شمالی فلسطین در حدود دو ولایت بیروت و سوریه و از انتشار نهر اردن (به نام دیگر شریعه ) در دشت غور بعمل آید. مابین 32 درجه و 41 دقیقه و 21 ثانیه و 32 درجه و 53 دقیقه و 27 ثانیه ع...
-
تری
لغتنامه دهخدا
تری . [ ت َ / ت َرْ ری ] (حامص )رطوبت را گویند. (برهان ) (انجمن آرا). رطوبت و بلت .(ناظم الاطباء). مقابل خشکی . (آنندراج ) : نخستین که آتش ز جنبش دمیدز گرمیش پس خشکی آمد پدیدوز آن پس ز آرام سردی نمودز سردی همان باز تری فزود. فردوسی .این را که همی بین...
-
خوشی
لغتنامه دهخدا
خوشی . [خوَ / خ ُ ] (حامص ) شادی . فرح . سرور. شعف . نشاط. خوشحالی . خرسندی . آسایش . راحت . عشرت . عیش . خرمی . (ناظم الاطباء). خوشدلی . طرب . (یادداشت مؤلف ) : چنین گفت خرم دلی رهنمای که خوشی گزین زین سپنجی سرای . فردوسی .گرازیدن گورو آهو بدشت بری...
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َس َ ] (اِخ ) شهید. از قدمای شعرای بلخ ، معاصر رودکی و در شعر هم سنگ او بوده است . صاحب شاهد صادق گوید او در 325 هَ . ق . درگذشته است و در فهرست ابن الندیم ذیل ترجمه ٔ محمدبن زکریای رازی آمده است : و کان فی زمان الرازی رجل یعر...
-
جهان
لغتنامه دهخدا
جهان . [ ج َ ] (اِ) عالم از زمین و کرات آسمانی . دنیا. گیتی . گیهان . عالم ظاهر. (برهان ) : بت پرستی گرفته ام همه عمراین جهان چون بت است و ما شمنیم . رودکی .خدای عرش جهان را چنین نهاد نهادکه گاه مردم از او شادمان وگه ناشاد. کسائی .او میر نیکوان جهان ...
-
انجام
لغتنامه دهخدا
انجام . [ اَ ] (اِ) انتها و آخر هرکار. (برهان قاطع) (آنندراج ) (هفت قلزم ). اتمام کار. ضد آغاز. (انجمن آرا). آخر کارها. (فرهنگ خطی ). انتها. آخرکار. (غیاث اللغات ). آخرکار. فرجام . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). آخرکار. عاقبت . (مؤید الفضلاء). عاقبت...