کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دقیقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دقیقه
لغتنامه دهخدا
دقیقه . [ دَ قی ق َ /ق ِ ] (از ع ، ص ، اِ) دقیقه . مؤنث دقیق . ج ، أدِقّة،أدِقّاء. (از اقرب الموارد). در ناظم الاطباء جمع آن دِقاق و دَقائق ضبط شده است . رجوع به دقیق شود. || نکته ٔ باریک لطیفه . نازک کاری . (یادداشت مرحوم دهخدا) : اندر داروهای مس...
-
واژههای مشابه
-
دقیقه گرفتن
لغتنامه دهخدا
دقیقه گرفتن . [ دَ قی ق َ / ق ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) نکته گرفتن . خرده گرفتن . ایراد گرفتن . انتقاد : اگر خواهی دقیقه بر تو نگیرند پیش از وقوع موعظه خود را از دوستان خود مپرس . (مجالس سعدی ص 23).
-
دقیقه شمار
لغتنامه دهخدا
دقیقه شمار. [ دَقی ق َ / ق ِ ش ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) دقیقه شمارنده . شمارنده ٔ دقیقه . آنکه یا آنچه دقیقه ها را بشمارد. || عقربک در ساعت که دقیقه ها را معلوم کند. (یادداشت مرحوم دهخدا). عقربه ٔ بزرگ . در مقابل عقربک ساعت شمار یعنی عقربه ٔ کوچک . و...
-
دقیقه گیر
لغتنامه دهخدا
دقیقه گیر. [ دَ قی ق َ / ق ِ ] (نف مرکب ) دقیقه گیرنده . خرده گیر. ایرادگیر. منتقد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
دقیقه یاب
لغتنامه دهخدا
دقیقه یاب . [ دَ قی ق َ / ق ِ ] (نف مرکب ) دقیقه یابنده . یابنده ٔ دقیقه . باریک بین و دقیقه شناس و خرده دان . (آنندراج ). کسی که کشف اشکالی را کند، و باریک بین و نکته سنج . (ناظم الاطباء).
-
دقیقه یابی
لغتنامه دهخدا
دقیقه یابی . [ دَقی ق َ / ق ِ ] (حامص مرکب ) عمل دقیقه یاب . نکته سنجی . باریک بینی . درک لطائف و نکت . و رجوع به دقیقه یاب شود.
-
جستوجو در متن
-
جشک
لغتنامه دهخدا
جشک . [ ج َ ش َ ] (هندی ، اِ) یک شصتم دقیقه . شصت یک ِ دقیقه . ثانیه . (تحقیق ماللهند).
-
دقائق
لغتنامه دهخدا
دقائق . [ دَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ دَقیقة. (اقرب الموارد)(منتهی الارب ). دقایق . رجوع به دقایق و دقیقة شود.
-
گراد
لغتنامه دهخدا
گراد. [ گ ِ ] (اِ) و آن کمانی است برابر 400 1 پیرامون دایره ، جزٔهای آن دقیقه است . (دقیقه ٔ 100قسمتی ) که یک صدم گراد باشد و ثانیه صدقسمتی که یک صدم دقیقه ٔ صدقسمتی و یا 10000 1 گراد است . (مثلثات چ وزارت فرهنگ تألیف محمد وحید و تقی فاطمی ).
-
سابه
لغتنامه دهخدا
سابه . [ ب َ ] (اِخ ) سبا، سبق ناحیه ای است در شمال شرقی جزیره ٔ بورنئو، که بین 3 درجه و 52 دقیقه ، و 7 درجه و 2 و نیم دقیقه ٔ عرض شمالی ، و 113 و 116 درجه و 54 دقیقه ٔ طول شرقی گسترده است . و با جزایر اطراف خود 75000هزار گز مربع مساحت دارد. (از قامو...
-
امل بلابل
لغتنامه دهخدا
امل بلابل . [ ] (اِخ ) دهی است از شهرستان اهواز با طول جغرافیایی 48 درجه و 59 دقیقه ، و عرض جغرافیایی 31 درجه و 26 دقیقه . (از فرهنگ آبادیهای ایران ).
-
امل تلول
لغتنامه دهخدا
امل تلول . [ ] (اِخ ) دهی است از شهرستان آبادان با طول جغرافیایی 48 درجه و 15 دقیقه ، و عرض جغرافیایی 30 درجه و 28 دقیقه . (از فرهنگ آبادیهای ایران ).
-
امل جریدیه
لغتنامه دهخدا
امل جریدیه . [ ] (اِخ ) دهی است از شهرستان خرمشهر با طول جغرافیایی 48 درجه و 14 دقیقه ، و عرض جغرافیایی 30 درجه و 25 دقیقه . (از فرهنگ آبادیهای ایران ).