کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دقم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دقم
لغتنامه دهخدا
دقم . [ دَ ] (ع اِ) اندوه سخت بر وام و جز آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
دقم
لغتنامه دهخدا
دقم . [ دَ ق َ ] (ع اِ) زیان . (منتهی الارب ). || (مص ) ضزز و أضز بودن ، یعنی تنگ دهان بودن و قرین بودن دندانهای بالایین و زیرین بطوری که وقت حرف زدن این دو دندان با هم مماس گردد. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). و رجوع به ضزز و اضز شود.
-
دقم
لغتنامه دهخدا
دقم . [ دَ ق َ ] (ع مص ) ریختن دندان های پیشین کسی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
دقم
لغتنامه دهخدا
دقم . [ دِ ق َم م ] (ع ص ، اِ) فراخ از هر چیز. (منتهی الارب ). واسع. (اقرب الموارد).
-
دقم
لغتنامه دهخدا
دقم . [ دِ ق ِم م ] (ع ص ، اِ) دندان شکسته از مردم و شتر، یا عام است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
دقم
لغتنامه دهخدا
دقم .[ دَ ] (ع مص ) شکستن دندانهای کسی را به مشت . (از منتهی الارب ). شکستن دندان کسی . (از اقرب الموارد). دمق . و رجوع به دمق شود. || ناگاه راندن کسی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سپوختن در سینه ٔ کسی . || درآمدن باد برکسی و وزیدن . (ا...
-
واژههای همآوا
-
دغم
لغتنامه دهخدا
دغم . [ دَ ] (ع اِ) رغماً له دغماً سغماً ؛ از اتباع است و دغماًسغماً تأکید است رغما را و بدون واو، زیرا مؤکَّد عین مؤکَّد است و بر آن عطف نمیشود چه عطف اقتضای مغایرت را دارد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
-
دغم
لغتنامه دهخدا
دغم . [ دَ ] (ع مص ) فراگرفتن کسی را گرمی و سردی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دَغمان . و رجوع به دغمان شود. || شکستن بینی کسی را و مایل کردن بسوی باطن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پوشیدن آوند را. (از منتهی الارب ) (از اقرب المو...
-
دغم
لغتنامه دهخدا
دغم . [ دَ غ َ ] (ع اِ) دیزه ، و آن نیک سیاه بودن روی اسب است و پتفوزهای وی نسبت به رنگ سائر بدن . (منتهی الارب ). رنگی است در اسب و آن این است که صورت و پتفوزهای او به سیاهی زند و آن سیاهی از رنگ سایر قسمتهای بدن او سخت تر باشد. (از اقرب الموارد).
-
دغم
لغتنامه دهخدا
دغم . [ دُ ] (ع ص ، اِ) سپید چرده . (ناظم الاطباء).
-
دغم
لغتنامه دهخدا
دغم . [ دُ ] (ع ص ) ج ِ أدغم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به ادغم شود. || ج ِ دَغماء. (ناظم الاطباء). رجوع به دغماء شود.
-
جستوجو در متن
-
دندان شکسته
لغتنامه دهخدا
دندان شکسته . [ دَ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) که دندان وی شکسته باشد. که دندان وی را شکسته باشند. شکسته دندان . (یادداشت مؤلف ): دقم ؛ دندان شکسته از مردم و شتر، یا عام است . (منتهی الارب ). || مغلوب . رجوع به دندان شکستن شود.
-
دم خوردن
لغتنامه دهخدا
دم خوردن . [ دَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) فریفته شدن و فریب خوردن . (ناظم الاطباء) (از برهان ). فریب خوردن . (غیاث ) (آنندراج ). کنایه از فریفته شدن باشد. (انجمن آرا) : این دم بخورد و این عشوه بخرید و نقد به نسیه بفروخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).- ...