کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دفع 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کدع
لغتنامه دهخدا
کدع . [ ک َ ] (ع مص ) دفع کردن و راندن کسی را (آنندراج ) (از منتهی الارب ). دفع کردن . (از اقرب الموارد).
-
پیش گیری
لغتنامه دهخدا
پیش گیری . (حامص مرکب ) عمل پیش گیر. دفع. جلوگیری .
-
استدفاع
لغتنامه دهخدا
استدفاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دفع چیزی از چیزی خواستن . دفع کردن خواستن . (منتهی الارب ). طلب دفع. || واداشتن . (زوزنی ). واداشتن بدی خواستن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
دفاع کردن
لغتنامه دهخدا
دفاع کردن . [ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دفع شر نمودن . (ناظم الاطباء). دفع تعرض کردن .- دفاع کردن از خود ؛ صیانت نفس کردن در مقابل تعرض دیگری .
-
ترابانیدن
لغتنامه دهخدا
ترابانیدن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) تراوانیدن : و آن را که همه ٔتن و همه ٔ رگها پر ز خون باشد طبیعت اندر دفع خون همی کوشد تا بدان طریق که نزدیکتر و آسانتر باشد دفع کند، اما از رگ برون تراباند، یا رگی را بشکافد، یا بوجهی دیگر دفع کند چنانکه خون حیض و بو...
-
گوما
لغتنامه دهخدا
گوما. (اِ) یک نوع گیاهی که در دفع درد گوش استعمال می کنند. (ناظم الاطباء).
-
دحب
لغتنامه دهخدا
دحب . [ دَ ] (ع مص ) دفع کردن چیزی را. || گردآمدن با زن . (منتهی الارب ).
-
طحث
لغتنامه دهخدا
طحث . [ طَ ] (ع مص ) راندن چیزی رابدست . دفع کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
مهز
لغتنامه دهخدا
مهز. [ م َ ] (ع مص ) دور کردن . (از منتهی الارب ). دفع کردن . (از اقرب الموارد).
-
ادفع
لغتنامه دهخدا
ادفع. [ اَ ف َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از دفع. راننده تر.
-
گوزو
لغتنامه دهخدا
گوزو. (ص نسبی ) آنکه بسیار گوزد. که بسیار تیز دهد. آنکه بسیار باد از او دفع شود. (یادداشت مؤلف ).
-
سپند سوختن
لغتنامه دهخدا
سپندسوختن . [ س ِ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از دفع جن زدگی کردن . کنایه از دفع چشم بد کردن : دیوت از راه ببرده ست بفرمای هلاتات زیر شجر گوز بسوزند سپند.ناصرخسرو.
-
دول دادن
لغتنامه دهخدا
دول دادن . [ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام دفعالوقت کردن . مماطله . امروز و فردا کردن . سرگرداندن . سردواندن . سرپیچاندن . دفع دادن . به دفع دادن . به دفعالوقت گذرانیدن خواهش کسی را. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دول شود.
-
متدافع
لغتنامه دهخدا
متدافع. [ م ُ ت َ ف ِ] (ع ص ) یکدیگر را دفع کننده و کارزار. (آنندراج ). مشغول به دفع و راندگی و راننده کسی را در جنگ . (ناظم الاطباء). || هجوم آورنده بر دیگری . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تدافع شود.
-
خم ندادن
لغتنامه دهخدا
خم ندادن . [ خ َ ن َ دَ ] (مص مرکب ) رد و دفع ناکردن . رد و دفع نتوان کردن . (از شرفنامه ٔ منیری ) : شاهی که چو کردند قران پیلک و دستش البته کمان خم ندهد حکم قران را.انوری .