کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دفع شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دفع شدن
لغتنامه دهخدا
دفع شدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برطرف شدن . زایل شدن . (ناظم الاطباء). زدوده شدن : نزدیک بود که کاربزرگ شود و شکست و رخنه کند پس صباح کرد و حال آنکه هر بلائی دفع شده بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 312).کز شکسته آمدن تهمت بودوز دلیری دفع هر ریبت شود. م...
-
واژههای مشابه
-
دفع انداختن
لغتنامه دهخدا
دفع انداختن . [ دَ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تأخیر کردن . بتأخیر انداختن : سیصد و پنجاه و نه فن او را در آموخت مگر یک فن که در تعلیم او دفع انداختی و تأخیر کردی . (گلستان ). || راندن و دور کردن . (ناظم الاطباء).
-
دفع دادن
لغتنامه دهخدا
دفع دادن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) پس انداختن . به دیر گذاشتن . امروز و فردا کردن . دورسپوزی . سپوزکاری کردن . مغزیدن . مماطله کردن . تعلل کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا) : لشکر همه در سلاح رفتند و با فیلان به در شهر پریان رفتند. و اراقیت دفع میداد تا دیوا...
-
دفع فکندن
لغتنامه دهخدا
دفع فکندن . [ دَف َ / ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بتأخیر انداختن . تأخیرکردن : پس از این یزید بیعت بستد بهمه اطراف و این چند تن دفع فکندند و بیعت نکردند. (مجمل التواریخ ).
-
دفع کردن
لغتنامه دهخدا
دفع کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راندن . (ناظم الاطباء). پس زدن . (فرهنگ فارسی معین ). دور کردن . از میان برداشتن . از خود راندن . فاتولیدن . (مجمل اللغة). تشذیب . توطیش . جحاش . ذَب ّ. کَدْع . مجاحشة. میط. نهز. (منتهی الارب ) : چون بازگشت معلوم ک...
-
جستوجو در متن
-
نضج گرفتن
لغتنامه دهخدا
نضج گرفتن . [ ن ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) نضج یافتن . پخته شدن . رسیده شدن . (ناظم الاطباء). || آماده شدن ماده برای دفع. نضج یافتن . (ناظم الاطباء). || قوام و رونق گرفتن .
-
راست روده شدن
لغتنامه دهخدا
راست روده شدن . [ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه هیچ در معده نماندن و ناپخته و زود از دو سوی دفع شدن . (یادداشت مؤلف ). به قی و اسهال توأماً مبتلا شدن .
-
لق شدن
لغتنامه دهخدا
لق شدن . [ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جنبان شدن چیزی که استواری آن ضرورت دارد.- لق شدن کمر ؛ خون از زن بیش از عادت دفع شدن و غیره .- لق شدن یا بودن تخم مرغ ؛ به علت کهنگی و دیر ماندن آن حالتی در آن پیدا آمدن که گاه جنبانیدن محتوی آن با آوازی از سوئی به...
-
گسختن
لغتنامه دهخدا
گسختن . [ گ ُ س ِ ت َ ] (مص ) مخفف گسیختن . شکستن . || شکافتن . || دریدن . || دفع نمودن . || سست گردانیدن . || جدا کردن . || رها کردن . || شکافته شدن . || شکسته شدن . || رها شدن . || سست گشتن . (ناظم الاطباء). برای تمام معانی رجوع به گسیختن شود.
-
دحر
لغتنامه دهخدا
دحر. [ دَ ] (ع مص ) راندن . دور نمودن . (منتهی الارب ). دفع. طرد. دور کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). || بازداشتن . || نشاطی شدن . || سرگشته شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
اسهال صفرائی
لغتنامه دهخدا
اسهال صفرائی . [ اِ ل ِ ص َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسهال صفراوی . دفع شدن صفرای بسیار.
-
حصحصة
لغتنامه دهخدا
حصحصة. [ ح َ ح َ ص َ ] (ع مص ) پیدا شدن . (دهار). هویدا شدن . ظهور. ظاهر شدن . || هویدا شدن حق . (تاج المصادر بیهقی ). پیدا شدن . (ترجمان عادل بن علی ). پیدا شدن حق از باطل . (منتهی الارب ) : الاَّن حصحص الحق . (قرآن 51/12). || جنبانیدن چیزی در چیزی ...
-
ثأثاءة
لغتنامه دهخدا
ثأثاءة. [ ث َءْث َ ءَ ] (ع مص ) فرونشاندن آتش را. || خواندن تکه را. || دفع کردن از کسی . بازداشتن کسی را از کسی . || دور کردن از جای . بدورداشتن . || فروخوردن غضب . || سخن ثاناک گفتن . || سیراب کردن شتران . || تشنه کردن شتران . (از اضداد است ). || س...