کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دفعاً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دفعاً
لغتنامه دهخدا
دفعاً. [ دَ عَن ْ ] (ع ق ) مقابل تدریجاً. (یادداشت مرحوم دهخدا). دفعةً. و رجوع به دفعة شود.
-
واژههای همآوا
-
دفآء
لغتنامه دهخدا
دفآء. [ دَف ْ ] (ع ص ) زن جامه ٔ گرم پوشیده . (ناظم الاطباء). رجوع به دفآن و دفآی شود.
-
دفاء
لغتنامه دهخدا
دفاء. [ دَ ف َءْ ] (ع اِ) شدت گرما. (منتهی الارب ). || ناخوشی . (منتهی الارب ). دف ء. و رجوع به دف ء شود. || خیمه . (منتهی الارب ). || میوه ٔ چیده شده . (ناظم الاطباء). || (اِ مص ) کوژپشتی . (منتهی الارب ).اشراف و خمیدگی کاهل بر سینه . (از اقرب الموا...
-
دفاء
لغتنامه دهخدا
دفاء. [ دَ ف َءْ ] (ع مص ) گرم شدن و جامه ٔ گرم پوشیدن . (از منتهی الارب ). گرم شدن و حرارت یافتن در مقابل سرما. (از اقرب الموارد). گرم شدن . (دهار) (المصادر زوزنی ). دفاءة. دفوء. و رجوع به دفاءة و دفوء شود.
-
دفاء
لغتنامه دهخدا
دفاء. [ دِ ] (ع اِ) جامه ٔ گرم . (منتهی الارب ). آنچه به وی گرم شده آید از لباس و خیمه وبساط ساخته از پشم شتر و یا از صوف . (دهار). هر چه بدان گرم شوند از لباس و غیره . (از اقرب الموارد).
-
دفاع
لغتنامه دهخدا
دفاع . [ دَ ] (ع اِ) به صورت معرفه ، علم است مر ماده گوسپند را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
دفاع
لغتنامه دهخدا
دفاع . [ دَف ْ فا ] (ع ص ) سخت دفع کننده : رجل دفاع عن عرضه ؛ مردی ناموس پرست . (یادداشت مرحوم دهخدا). کثیرالدفع. (اقرب الموارد). || کسی که استخوان کاسه را یک سو کند تا بجای وی گوشت پاره آید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
دفاع
لغتنامه دهخدا
دفاع . [ دِ ] (ع مص ) دور کردن از کسی . (از منتهی الارب ). دور کردن . (دهار). دفع کردن از کسی . (تاج المصادر بیهقی ) (از ترجمان القرآن جرجانی ) (از اقرب الموارد). || همدیگر را راندن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مزاحم کسی شدن ، گویند: سید غی...
-
دفاع
لغتنامه دهخدا
دفاع . [ دُف ْ فا ] (ع اِ) موج بزرگ ازدریا. (منتهی الارب ). معظم موج و سیل . (از اقرب الموارد). || سیل بزرگ . || هر چیز بزرگ که بدان مثل وی دفع کرده شود. (منتهی الارب ). چیزعظیم و بزرگ که بدان مانند خودش را دفع کنند. || کثیر و بسیار از مردم . (از اقر...
-
جستوجو در متن
-
جروز
لغتنامه دهخدا
جروز. [ ج َ ] (ع ص ، اِ) بسیارخوار که تمام خوان را بخورد و هیچ نگذارد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مرد و زن در آن یکسان است . (از اقرب الموارد از صحاح ) (از متن اللغة). یقال : رجل جروز و امراءة جروز و عندنا جروز و جروزة بالحاق التاء دفع...
-
نافطة
لغتنامه دهخدا
نافطة. [ ف ِ طَ ] (ع ص ، اِ) کف نافطة؛ کف دست آبله کرده و شوخ بسته . (منتهی الارب ). نفیطة. منفوطة. دستی که بر اثر کار فروان قرحه و آبله برآورده باشد. (از معجم متن اللغة). || بز ماده ، یا از اتباع است عافطة را، یقال : ما له عافطة و لانافطة. (منتهی ال...
-
مدفع
لغتنامه دهخدا
مدفع. [ م َ ف َ ] (ع اِ) آب رو رودبار. (منتهی الارب ). جای رفتن آب . (مهذب الاسماء). مجرای آب بین دافعتین . (از متن اللغة). رجوع به دافعة شود. || جای گرد آمدن آب . (منتهی الارب ): مدفع الوادی ؛ قسمت پست تر وادی . (از متن اللغة). ج ، مدافع. رجوع به مد...
-
حجرالتیس
لغتنامه دهخدا
حجرالتیس . [ ح َ ج َ رُت ْ تی ] (ع اِ مرکب ) بپارسی تریاق پارسی و حجرالتریاق الفارسی و سنگ شبانکاره و زهر مهره و پازهر حیوانی گویند. بهترینش آن است که چون با شیر بر سنگ بسایند رنگ شیر مایل بسرخی گردد. طبیعتش به اعتدال نزدیک است . چون دوازده جو از او ...