کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دفاع از محیط زیست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
زیست شناسی
لغتنامه دهخدا
زیست شناسی .[ ش ِ ] (حامص مرکب ) شناخت حیات . (فرهنگ فارسی معین ). معرفةالحیات . علم الحیوة. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). دانشی که درباره ٔ موجودات زنده بحث کند. علم الحیاة. (فرهنگ فارسی معین ).- زیست شناسی جانوری ؛ بخشی از زیست شناسی که موضوع آن زندگ...
-
زیست
لغتنامه دهخدا
زیست . (اِخ ) شهری در هلند که در ایالت «اوترک » و بر کنار دلتای رود رن واقع است و 50000 تن سکنه دارد. (از لاروس ).
-
غول
لغتنامه دهخدا
غول . [ غ ُوْ وَ ] (ع ص ) عیش غُوَّل ٌ؛ زیست خوش . (منتهی الارب ). عیش اَغوَل و غُوّل ؛ یعنی زندگی خوش . (از تاج العروس ) . فراخی زیست .
-
مخنون
لغتنامه دهخدا
مخنون . [ م َ ] (ع ص ) مجنون و دیوانه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) (ناظم الاطباء). این کلمه شاذ است . (از محیط المحیط). و رجوع به اخنان شود.
-
محیط آمدن
لغتنامه دهخدا
محیط آمدن . [ م ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) محیط شدن : حق محیط جمله آمد ای پسرواندارد کارش از کار دگر.مولوی .
-
ملسنه
لغتنامه دهخدا
ملسنه . [ م ُ ل َس ْ س َ ن َ ] (ع ص ، اِ) ملسن . (منتهی الارب ). نعل باریک و لطیف همچون زبان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). از نعال چنان است که از طول و لطافت همانند زبان باشد. (از محیط المحیط). و رجوع به ملسن معنی دوم شود. || امراءة ملسنةالقدمی...
-
رام جس
لغتنامه دهخدا
رام جس . [ ] (اِخ ) از ادبا و شعرای نامی هندوستان بود که مذهب براهمه داشت . او در شعر محیط تخلص می کرد. با اینکه پدر وی از مردم لاهور بود ولی خود در شهر دهلی دیده بر جهان گشود و در شهر مذهبی بنارس بمناصب و مقامات مهم دولتی نائل آمد. او را سه مثنوی مع...
-
تنگ زیست
لغتنامه دهخدا
تنگ زیست . [ ت َ ] (ص مرکب ) تنگدست . تنگ عیش . تنگ معاش . تنگ روزی . تنگ بخت . (آنندراج ). پریشان و مضطرب و رنج رسیده . (ناظم الاطباء). معسر. متقشف . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : بر آن تنگ روزی بباید گریست که از بیم تنگی بود تنگ زیست . امیرخسرودهلوی ...
-
عیش
لغتنامه دهخدا
عیش . [ ع َ ] (ع مص ) زیستن . (از منتهی الارب ).زندگانی کردن . (آنندراج ). زیست و زیست کردن . (از ناظم الاطباء). مَعاش . مَعیش . مَعیشة. عَیشة. عَیشوشة. رجوع به معاش و معیش و معیشة و عیشة و عیشوشة شود.
-
رخاء
لغتنامه دهخدا
رخاء. [ رَ ] (ع مص ) سست و نرم گردیدن . (ناظم الاطباء). سست و نرم شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به رَخا شود. || فراخ زیست شدن . (آنندراج ). فراخ زیست گردیدن . (از اقرب الموارد).
-
رفغنیة
لغتنامه دهخدا
رفغنیة. [ رُ ف َ ی َ ] (ع اِمص ) زیست فراخ . (ناظم الاطباء). به معنی رفاغیة. (منتهی الارب ). زیست فراخ . مانند رُفَهنیَة است . (از اقرب الموارد). || تن آسایی .(از ناظم الاطباء). رجوع به رفاغیة و رفهنینة شود.
-
مقارع
لغتنامه دهخدا
مقارع . [ م ُ رِ ] (ع ص ، اِ) غالب و مغلوب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). || مهتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سید. (محیط المحیط). || خصم و حریف . (ناظم الاطباء).
-
هفت محیط
لغتنامه دهخدا
هفت محیط. [ هََ م ُ ] (اِ مرکب ) کنایه از هفت فلک است . || هفت دریا را نیز گویند. (برهان ) : امر تو نطفه افکند بهر سه نوع تا کندهفت محیط دایگی چاربسیط مادری . خاقانی .رجوع به هفت دریا شود.
-
زحلیل
لغتنامه دهخدا
زحلیل . [ زِ ] (ع ص ) جای تنگ و لغزان از صفایی و ملاست . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از محیط المحیط). جای تنگ و لغزنده ٔ صاف است . مثل فتوح . || دورشونده و کنار گیرنده . (از محیط المحیط) (از متن اللغه ) (از ترجمه ٔ قاموس ). دور از جای خود. (منتهی ...
-
مفزع
لغتنامه دهخدا
مفزع . [ م ُ ف َزْ زَ ] (ع ص ) شجاع و دلیر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || جبان . ترسو. (از ناظم الاطباء). جبان . از اضداد است . (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || آنکه ترس او را زایل و برطرف کرده باشند. (از اقرب الموارد).