کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دفاع از حریم اسلام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مذب
لغتنامه دهخدا
مذب . [ م ِ ذَب ب ] (ع ص ) مرد بسیار دورکننده از حریم خود. (منتهی الارب ). ذباب . که از حریم خود پاسداری و دفاع کند.(از متن اللغة). دَفّاع از حریم خویش . (از اقرب الموارد). دفاع کننده از اهل و قبیله ٔ خویش . (از المنجد).مَذَب ّ . (ناظم الاطباء).
-
حریم
لغتنامه دهخدا
حریم . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) دژی از اعمال تعز به یمن .
-
حریم
لغتنامه دهخدا
حریم . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن حرام . مستوفی آرد: بروز فتح مکه مسلمان شد و صدوبیست سال عمر یافت ، شصت سال در جاهلیت و شصت در اسلام . در سنه ٔ ثمانی و خمسین وفات کرد. وی برادرزاده ٔ خدیجه بود. (تاریخ گزیده ص 222).
-
حریم
لغتنامه دهخدا
حریم . [ ح َ ] (ع مص ) بازداشتن از... || بی بهره گردانیدن از... حرمان . حَرم . حِرمة.
-
حریم
لغتنامه دهخدا
حریم . [ ح َ ] (اِخ ) قریه ای است به یمامة از بنی العنبر. (معجم البلدان ).
-
حریم
لغتنامه دهخدا
حریم . [ ح ُ رَ / ح َ ] (اِخ ) بطنی است از حضرموت .
-
حریم
لغتنامه دهخدا
حریم . [ ح َ ] (اِخ ) ابن سعدالعشیرة جعفی . و در تاج العروس گوید: حریم بن جعفی بن سعدالعشیرة برادر مرّان بن جعفی است . و این دو، دو بطن از عرب باشند.
-
حریمی
لغتنامه دهخدا
حریمی . [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حریم . قبیله ای از یمن منسوب به حریم . || محله ای بزرگ در جانب غربی بغداد. (سمعانی ). رجوع به حریم دارالخلافه و حریم طاهری شود.
-
بدی
لغتنامه دهخدا
بدی ٔ. [ ب َ ] (ع ص ) آفریده و مخلوق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مخلوق . (شرح قاموس ). || کار نو و بدیع. || نخستین هر چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نخستین . (ناظم الاطباء). اول . (شرح قاموس ). || چاهی که در اسلام بهم رسیده باشد. (شرح قام...
-
حریم
لغتنامه دهخدا
حریم . [ ح َ ] (ع ص ) بازداشت کرده و حرام کرده شده که مس آن جائز نیست . چیزی که حرام باشد. چیزی که حرام باشد و دست بدان نتوان کرد. || چیزی که آنرا حمایت کنند و جنگ کنند بر آن . || (اِ) شریک . انباز. || جامه ٔ مُحرِم . || جامه ای که محرمان برکندندی و ...
-
ذباب
لغتنامه دهخدا
ذباب . [ ذَب ْ با ] (ع ص ) بسیار دفعکننده از حریم خود.
-
حریم طاهری
لغتنامه دهخدا
حریم طاهری . [ ح َ م ِ هَِ ] (اِخ ) حریم الطاهری . نام محله ای است در شرق بغداد بالا منسوب به عبداﷲبن طاهربن حسین . و در آنجا او و ملازمانش حرم و خانه ها داشتند و آثاری از آن تا دیری بر جای بوده است که درآخر دستخوش رخنه های دجله گردیده و از میان بشده...
-
حریم دارالخلافه
لغتنامه دهخدا
حریم دارالخلافه . [ ح َ م ِ رِل ْ خ َ ف َ / ف ِ ] (اِخ ) ثلث شهر بغداد را بدین نام میخواندند چه کاخ سلطنتی در میان آن بود و آنرا سوری بود که از کنار دجله آغاز میگشت و از سوی دیگر نیز بدان منتهی میگشت ... مانند یک نیمه دائره بود و چند در داشت : یکی از...
-
حریم آباد
لغتنامه دهخدا
حریم آباد. [ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زیرخان بخش قدمگاه شهرستان نیشابور در هشت هزارگزی شمال قدمگاه . کوهستانی و معتدل و دارای 252 تن سکنه ٔ شیعه - فارسی است . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات ، تریاک و شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ ...
-
زبونة
لغتنامه دهخدا
زبونة. [ زَب ْ بو ن َ ] (ع مص ) دفع. راندن : و انه لذوزبونة؛ یعنی او دارای دفع است ، برخی گویند: ذوزبونه ، یعنی او حافظ حریم خویش است . سواربن مضرب گوید:بذبی الذم عن احساب قومی و زبونات اشوس تیّحان . (از لسان العرب ).- رجل ذوزبونة ؛ یعنی مردی که محاف...