کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دغ کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دغ کردن
لغتنامه دهخدا
دغ کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در زبان اطفال ، زدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). دق کردن .
-
واژههای مشابه
-
قشیش دغ
لغتنامه دهخدا
قشیش دغ . [ ق َ دَ ] (اِخ ) (کوه کشیش ها) کوهی است نزدیک بروسا که بر آن دیرهایی بنیاد شده است . خاندان عثمان پس از فتح آنجا راهبان آن را به درویشان تبدیل کردند. (ذیل المنجد).
-
واژههای همآوا
-
دق کردن
لغتنامه دهخدا
دق کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از درها چیز خواستن به دق الباب . کدیه کردن . (آنندراج ). تکدی . دریوزه کردن : اگر چه حاجت دق نیست انوری را لیک به درگه تو کند یا رب ار بشاید دق . انوری .عزم کردم که به انتجاع روم در روستاها چنان که ائمه ٔ دیگر دق می...
-
دق کردن
لغتنامه دهخدا
دق کردن . [ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به مرض دق مبتلی شدن . (فرهنگ فارسی معین ). مسلول شدن . تب لازم گرفتن . رجوع به دق شود. || از بسیاری ِ اندوه به دق مردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). از اندوه و رنج و غصه آزرده شدن ورنجور شدن و مردن . (ناظم الاطباء). از غ...
-
جستوجو در متن
-
مصادغة
لغتنامه دهخدا
مصادغة. [ م ُ دَغ َ ] (ع مص ) همدیگر نرمی کردن . (منتهی الارب ). نرمی و مدارا نمودن با کسی . (ناظم الاطباء). || برابری کردن کسی را در رفتار. (شرح قاموس ). || معارضه کردن با کسی در رفتار. (ناظم الاطباء).
-
لغ
لغتنامه دهخدا
لغ. [ ل َغ غ / ل َ ] (ص ) لق . نامحکم . نااستوار. چیزی جنبان در جای خود که بایستی استوار باشد. نااستوار که در جای خویش جنبد. جنبان بر جای خویش .- پیچ و مهره ٔ لغ ؛ نااستوار و نامحکم .- دندانهای لغ ؛ اسنان مترهلة .- دندانی لغ ؛ دندانی جنبان . || تخم ل...
-
دک
لغتنامه دهخدا
دک . [ دَ ] (اِ) نصیب و تقدیر. (برهان ). حصه و نصیب و بهره و تقدیر و قضا. (ناظم الاطباء). || گدائی . (برهان ). فقر و گدائی . (ناظم الاطباء). دق . و رجوع به دق شود. || گدا. (برهان ). گدا و مفلس . (ناظم الاطباء) : بر سر خوان سخن لذت ز من خواه که نیست د...
-
نشستن
لغتنامه دهخدا
نشستن . [ ن ِ ش َ / ش ِ ت َ ] (مص ) پارسی باستان : نی هد ، متعدی : نی یه شادیم ، اوستا: نی + هد ، نی شیذئیتی (نشستن )، متعدی : نی شاذیوئیش ، پهلوی : نَ (َیَ) شستن ، نَ (َیَ) شینت ، هندی باستان : نی + سد ، سی دتی ، بلوچی : نین دگ ، نین دغ ، متعدی : نی...
-
داغ
لغتنامه دهخدا
داغ . (ص ، اِ) نشان . (برهان ). علامت و نشان چیزی . سمة. (منتهی الارب ) (دهار). وسم . کدمة. دماع . (منتهی الارب ). نشان چیزی بر چیزی . چنانکه در حوض یا آب انبار گویند: داغ آب تا فلان حد پیداست ؛ یعنی نشان آب . و بعضی گفته اند داغی که می سوزانند معنی ...