کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دعوت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دعوت کردن
لغتنامه دهخدا
دعوت کردن . [ دَع ْوَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خواندن کسی را. خواستن . (یادداشت مرحوم دهخدا). خواندن و طلب کردن . || به میهمانی و ضیافت و جز آن خواستن کسی را. (ناظم الاطباء). خواهش آمدن کسی کردن به مهمانی یا محفلی و جزآن . به مهمانی خواندن . به جایی خواند...
-
واژههای مشابه
-
دعوت نامه
لغتنامه دهخدا
دعوت نامه . [ دَع ْ وَ م َ ] (اِ مرکب ) نامه یا کارت متضمن خواهش درآمدن به مجلس مهمانی و جشن و غیره .
-
صاحب دعوت
لغتنامه دهخدا
صاحب دعوت . [ ح ِ دَع ْ وَ ] (اِخ ) ابومسلم خراسانی : و اخبار ابومسلم صاحب دعوت عباسیان و طاهر ذوالیمینین و نصر احمد سامانی بسیار خوانده اند. (تاریخ بیهقی ص 387). و رجوع به صاحب الدعوة و ابومسلم مروزی شود.
-
جستوجو در متن
-
صدا کردن
لغتنامه دهخدا
صدا کردن . [ ص َ / ص ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام آواز دادن . || خواندن . دعوت کردن .
-
پس خواندن
لغتنامه دهخدا
پس خواندن .[ پ َ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) خواندن کسی را که بازگردد. مراجعت خواستن از کسی . دعوت به بازگشت کردن .- پس خواندن صیغه ؛ فسخ کردن عقدی . فسخ کردن با عبارات رسمی .
-
خوزیدن
لغتنامه دهخدا
خوزیدن . [ دَ ] (مص ) طلبیدن . خواندن . || بمهمانی و عروسی طلبیدن و دعوت کردن . (ناظم الاطباء).
-
ورغلانیدن
لغتنامه دهخدا
ورغلانیدن . [ وَ غ َ دَ ] (مص مرکب ) برانگیختن . تحریض کردن . تحریک کردن . وادار کردن . اغوا کردن . گمراه نمودن . (ناظم الاطباء). برآغالیدن . (آنندراج ). دعوت کردن . به راه بد خواندن . (ناظم الاطباء). درغلطانیدن و برانگیزانیدن . (حاشیه ٔ منتهی الارب ...
-
عصی
لغتنامه دهخدا
عصی . [ ع َص ْی ْ ] (ع مص ) نافرمانی نمودن . (از منتهی الارب ). نافرمانی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). خروج از طاعت و مخالفت کردن با امرکسی و عناد کردن . (از اقرب الموارد). از آن جمله است حدیث : «من لم یجب الدعوة فقد عصی »، که منظور دعوت عروسی و نکاح ...
-
خوانیدن
لغتنامه دهخدا
خوانیدن . [خوا / خا دَ ] (مص ) قرائت کردن . خواندن . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 400). || خواندن فرمودن . || صدا کردن . || آواز خواندن . || دعوت کردن . (ناظم الاطباء).
-
مدعاة
لغتنامه دهخدا
مدعاة. [ م َ ] (ع مص ) به طعام خواندن . (منتهی الارب ). به دعوت خواندن . (تاج المصادر بیهقی ). دعوت کردن از کسی به صرف غذا. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). دعوة. (اقرب الموارد). || (اِ) میهمانی . (مهذب الاسماء). دعوت به طعام و شراب . (از متن اللغة)...
-
رحیل نامه
لغتنامه دهخدا
رحیل نامه . [ رَ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) کتاب رحیل . نامه ای که در آن فرمان رحیل و کوچ کردن باشد. || بکنایه ، دعوت حق .- رحیل نامه خواندن ؛ دعوت حق را اجابت کردن . مردن : و آخر چو به کار خویش درمانداو نیز رحیل نامه را خواند.نظامی .
-
نخواندنی
لغتنامه دهخدا
نخواندنی . [ ن َ خوا / خا دَ ] (ص لیاقت ) که لایق خواندن نیست . که مطالعه و قرائت را نشاید. || که لایق خواندن و دعوت کردن نیست .
-
مستتاب
لغتنامه دهخدا
مستتاب . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استتابة. آنکه دعوت به توبه کردن شده باشد. (اقرب الموارد). رجوع به استتابة شود.