کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دعن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دعن
لغتنامه دهخدا
دعن . [ دَ ] (ع اِ) برگهای خرما که بعضی را با بعضی به رسنی از پوست خرما بافته برآن خرما گسترند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
دعن
لغتنامه دهخدا
دعن . [ دَ ع ِ ] (ع ص ، اِ) بدخو و بدغذا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
دعن
لغتنامه دهخدا
دعن . [ دِ ع َن ن ] (ع ص ) بی باک . (آنندراج ). ماجن . (اقرب الموارد). || (منتهی الارب ). ج ، دِعنّة. (اقرب الموارد). (اِ مص ) بی باکی .
-
واژههای همآوا
-
دان
لغتنامه دهخدا
دان . (اِ) در آخر کلمه معنی ظرفیت بخشد. (برهان ). جای هر چیز. در کلمات مرکبه افاده ٔ معنی ظرفیت کند و هرچه بدان مضاف شود افاده کند که ظرف آن چیز بود. جای و مکان و ظرف (در کلمات مرکبه ). ترکیبات ذیل از جمله شواهد آن است که به ترتیب الفباء مرتب داشته ا...
-
دان
لغتنامه دهخدا
دان . (اِ) مطلق دانه را گویند. (برهان ). دانه . دانه ٔ هر چیز. حبه . مخفف دانه است . (برهان ). تخم هر چیز که بکارند و بروید. (آنندراج ) : دان است و دام خال و خم زلف آن صنم من سال و ماه بسته بدان دان و دام دل . سوزنی .فراخی در جهان چندان اثر کردکه یک ...
-
دان
لغتنامه دهخدا
دان . (اِخ ) از فرزندان یعقوب علیه السلام است . (تاریخ گزیده چ اروپا ص 21). نام یکی از دوازده پسر یعقوب پیامبر. وی نیای یکی از اسباط دوازده گانه است . مادر وی تلبهه کنیز راحیل زوجه ٔ یعقوب بوده است . (قاموس الاعلام ترکی ) : چنین بد نوشته که ما ده جوا...
-
دان
لغتنامه دهخدا
دان . (اِخ ) اسم سبطی میباشد (خروج 31:6) که قسمت و حدود ایشان از طرفی در میانه ٔ املاک یهودا و افرائیم واقع و از طرفی دیگر در میانه ٔ حدود بن یامین و کناره ٔ دریا واقع بود و بهیچوجه ایشان را استراحت و آسودگی نبود. (مقابل ) (یوشع 19: 40 - 48) (داود1:3...
-
دان
لغتنامه دهخدا
دان . (اِخ ) اسم شهری که تفصیل بنای آن ذیل ماده ٔ قبل مذکور گردید موقعش در طرف شمالی زمین بنی اسرائیل در قسمت نفتالی در دامنه ٔ کوه حرمون نزدیک به تل القاضی میباشد پادشاه آشوریه به این شهر دست یافت (اول پادشاهان 15: 20) یربعام نیز گوساله ٔ زرین رادر ...
-
دان
لغتنامه دهخدا
دان . (اِخ ) نام محقق و مورخی است که در خصوص تاریخ سری منسوب به پروکوپ (پروکوپیوس ) رومی تحقیق کرده است و باثبات رسانیده که تاریخ مذکور ریخته ٔ قلم پروکوپ است وعقاید دیگران که آنرا از این مورخ نمیدانندمردود میباشد. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 90 شود.
-
دان
لغتنامه دهخدا
دان . (ع اِ) تلفظ عامیانه ٔ اذن ، به معنی گوش . (دزی ج 1 ص 420). در تداول عامه ٔ عراق ذان گفته میشود.
-
دان
لغتنامه دهخدا
دان . (نف مرخم ) مخفف داننده است ، صفت فاعلی از دانستن . ترکیبات ذیل که بترتیب الفباء مرتب داشته شده شاهد این معنی کلمه ٔ دان است در ترکیب با کلمات دیگر:- آداب دان ؛ داننده ٔ آداب . آشنا به آداب . رسم دان .- ادادان ؛ داننده ٔ ادا : هر چه در خاطر عا...
-
جستوجو در متن
-
دعنة
لغتنامه دهخدا
دعنة. [ دِ ع َن ْ ن َ ] (ع اِ) ج ِ دِعن ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به دِعَن ّ شود.
-
مدعن
لغتنامه دهخدا
مدعن . [ م ُ ع َ ] (ع اِ) بدخو و بدغذا. (منتهی الارب ). دَعِن .بدخلق بدخوراک . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).