کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دعبل خزاعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دعبل خزاعی
لغتنامه دهخدا
دعبل خزاعی . [ دِ ب ِ ل ِ خ ُ عی ی ] (اِخ ) ابن علی بن رزین ، مکنی به ابوعلی . از خاندان طاهر ذوالیمینین و ایرانی بود و مدائح اهل بیت رسول گفتی . (یادداشت مرحوم دهخدا). وی از شیعیان عالی قدر و مداح علی بن موسی (ع ) بوده ، قصیده ٔ او که با مطلع «مدارس...
-
جستوجو در متن
-
حسین
لغتنامه دهخدا
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن دعبل بن رزین بن سلیمان خزاعی شاعر معروف به ابن دعبل . (ذریعه ج 9ص 23). و دیوانش 200 ورقه بوده است . (ابن الندیم ).
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن رزین بن عثمان خزاعی مکنی به ابوالقاسم . وی پسر برادر دعبل شاعر خزاعی است و در واسط منزل داشت . ابن غضائری در کتاب الضعفاء گوید: مردی کذاب و حدیث ساز بود و از پدر خود از امام رضا (ع ) روایت میکرد و مصنفاتی داشت . (تنقیح الم...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن علی بن علی دعبل خزاعی . محدث است . رجوع بروضات الجنات ص 278 س 1 و 2 شود.
-
طیبة
لغتنامه دهخدا
طیبة. [ طَی ْ ی ِ ب َ ] (اِخ ) شهری است میان واسط و عراق و کوره ٔ اهواز، و دعبل شاعر شیعی خزاعی بدانجا درگذشت . و رجوع به روضات الجنات ص 277 شود.
-
عیسی
لغتنامه دهخدا
عیسی . [ سا ] (اِخ ) ابن خالدبن ولید، از فرزندان حارث بن هشام مخزومی ، مکنی به ابوسعد. وی از شعرای نیکوپرداز بغداد بود و دعبل خزاعی را هجو کرد. عیسی در حدود سال 230 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی از سمطاللاَّلی و المرزبانی ).
-
ابوالشیص
لغتنامه دهخدا
ابوالشیص . [ اَ بُش ْ شی ] (اِخ ) خزاعی . شاعری از عرب نام وی محمّدبن عبداﷲبن رزین و صاحب اغانی گوید او عم دعبل خزاعی است و ابن قتیبه گوید: وی پسر عم دعبل است . ابتدا وی شاعر درباری خلیفه هارون الرشید بود و سپس در ملازمت امیر رقّه میزیست و به آخر عمر...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن علی بن رَزین بن عثمان بن عبدالرحمان بن عبداﷲبن بُدیَل بن وَرقاء خزاعی مکنی بابوالقاسم . شیخ طوسی او را در عداد محدثین که از امامان نقل نکرده اند (یعنی در باب من لم یرو عنهم علیهم السلام ) یاد کرده است . نجاشی نیز در رجال خ...
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن اوس بن حارث مکنی به ابوتمام . نجاشی (متوفی 450 هَ . ق .) در رجال خود او را یاد کرده گوید: امامی بود و امامان را تا ابوجعفر ثانی که معاصر وی بوده مدح کرده است . جاحظ در کتاب حیوان گوید: ابوتمام از رؤساء رافضه است . حسن بن دا...