کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دعاکرده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دعاکرده
لغتنامه دهخدا
دعاکرده . [ دُک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) که وی را دعا کرده باشند. که مورد دعای خیر دیگران واقع شده باشد : دعا کردنش بین چه در پرده بودهمانا که شاهی دعاکرده بود. نظامی . || (در معنی فاعلی ) دعاگفته . دیگری را دعاکرده : با دست بلورین تو پنجه نتوان کردر...
-
جستوجو در متن
-
شنیده
لغتنامه دهخدا
شنیده . [ ش َ / ش ِ دَ / دِ ] (ن مف ) مسموع شده . (ناظم الاطباء). شنفته . مطلبی که به گوش رسیده باشد. شنوده . مسموع . (فرهنگ فارسی معین ) : ورا دید و بستود و بردش نمازشنیده همی گفت با او براز. فردوسی .شنیده یکایک به هرمز بگفت دل شاه با رای بد گشت جفت...
-
بلورین
لغتنامه دهخدا
بلورین . [ ب ُ ] (ص نسبی ) منسوب به بلور. ساخته شده از بلور. بلوری .(فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بلور شود : همه کاخ او پر ز بیگانه دیدنشستش بلورین یکی خانه دید. فردوسی .راست پنداری بلورین جامهای چینیان بر سر تصویر زنگاری که بندند آینه . منوچهری .همی ...
-
دعا کردن
لغتنامه دهخدا
دعا کردن . [ دُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درخواست کردن از درگاه خدا. از خدا چیزی طلب کردن . چیزی اعم از بد و نیک برای کسی از خدا خواستن . ارتسام . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) : نکنم جز دعای نیک آری کار چون من کسی دعا باشد.مسعودسعد.همتت را کنم بواجب مدح دول...