کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دعاوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دعاوی
لغتنامه دهخدا
دعاوی . [ دَ ] (ع اِ) ج ِ دعوی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به دعوی شود. || ادعاها : گفت هین امروز ای خواهان گاومهلتم ده وین دعاوی را مکاو. مولوی . || مرافعه ها. تظلم ها. دادخواهی ها : بخصوص دعاوی که تعلق به مال دیوان نداشته خود [ دیوان بیگی...
-
دعاوی
لغتنامه دهخدا
دعاوی . [ دَ وا ] (ع اِ)ج ِ دعوی ، ولی آنرا به کسر واو (بصورت منقوص ) ارجح دانسته اند. (از اقرب الموارد). رجوع به دَعاوی شود.
-
جستوجو در متن
-
دعاو
لغتنامه دهخدا
دعاو. [ دَ وِن ْ ] (ع اِ) دعاوی . ج ِ دعوی . (از اقرب الموارد). رجوع به دعاوی شود.
-
طرف منفی
لغتنامه دهخدا
طرف منفی .[ طَ رَ ف ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در مناظرات و دعاوی حقوقی بر کسی اطلاق شود که منکر موضوع است .
-
قمپز
لغتنامه دهخدا
قمپز. [ ق ُ پ ُ ] (اِ) در تداول ، دعوای بی دلیل . فخر و مباهات بی مورد. بالیدن نابجا.- قمپز درکردن ؛ دعاوی دروغین کردن .
-
پایه
لغتنامه دهخدا
پایه . [ ی ِ ] (اِخ ) آلفونس . وکیل دعاوی فرانسوی متولد در سواسون . مؤلف کتابهای سودمند در تاریخ حقوق .
-
پرادعا
لغتنامه دهخدا
پرادعا. [ پ ُ اِدْ دِ ] (ص مرکب ) سخت خودپسند. سخت متکبر. که دعاوی در بزرگی خود بسیار دارد. پراز خود. پرمدّعا. || پرگوی . پرمُشاجره .
-
تخته کردن
لغتنامه دهخدا
تخته کردن . [ ت َ ت َ / ت ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) بند کردن دکان . (آنندراج ). بستن دکان . - دکان خود را تخته کردن ؛ از دعاوی علمی و ارشادی خود دست بداشتن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - دکان کسی را تخته کردن ؛ وی را بی اعتبار کردن . دعاوی علمی کسی را ب...
-
شرعیة
لغتنامه دهخدا
شرعیة. [ ش َ عی ی َ ] (ع ص نسبی )شرعیه . مؤنث شرعی . منسوب به شرع . ج ، شرعیات : احکام شرعیه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شرع و شرعی شود.- دعاوی شرعیة ؛ ادعاها و اختلافات شرعی : دستور آن بود که قاضی اصفهان بغیر از جمعه در خانه ٔخود به تشخیص دعاوی شرع...
-
شارت و شورت
لغتنامه دهخدا
شارت و شورت . [ ت ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) اشتلم . لاف و گزاف . هارت و هورت . دعاوی باطل . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به شات و شوت شود.
-
طرف مثبت
لغتنامه دهخدا
طرف مثبت . [ طَ رَ ف ِ م ُ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در دعاوی حقوقی یا در مناظرات بر کسی اطلاق شود که مدعی است و میخواهد موضوع را به ثبوت رساند.
-
اپینه
لغتنامه دهخدا
اپینه . [ اِ ن ِ ] (اِخ ) آدریان . وکیل دعاوی و مردی سیاسی متولد در جزیره ٔ موریس . وی از انگلستان درخواست که به وطن او آزادی دهند. (1794 - 1839 م .).
-
حقة
لغتنامه دهخدا
حقة. [ ح َق ْ ق َ ] (ع ص ) تأنیث حق . ثابت . راست . درست : مذاهب حقه . دعاوی حقه . || (اِ) بلای ثابت . و اخص است از حق و حقیقت . || حقیقت چیزی . || (مص ) واجب گردیدن . واقع شدن بلاشک . (منتهی الارب ). رجوع به حق شود.
-
ذمام
لغتنامه دهخدا
ذمام . [ ذِ ] (ع اِ) حق . واجب . || حرمت . آب رو. || زینهار. (دهار) (نطنزی ). ایلاف . ج ، اَذِمّة. || چاههای اندک آب . || دیوان ذمام ، ظاهراً دیوان رسیدگی به دعاوی بوده است .