کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دعارة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دعارة
لغتنامه دهخدا
دعارة. [ دَ رَ ] (ع مص )فاجر و فاسق شدن . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ).
-
دعارة
لغتنامه دهخدا
دعارة. [ دَ رَ / دِ رَ ] (ع اِمص ) تباهی . (منتهی الارب ). || فسق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پلیدی . (منتهی الارب ). خبث . || شر و بدی . (از اقرب الموارد). دعارةالحب ؛ دوستی و محبت از روی شهوت و فسق . (ناظم الاطباء).
-
دعارة
لغتنامه دهخدا
دعارة. [ دَ عارْ رَ ] (ع اِمص ) بدی و سوء خلق ، گویند: فی خلقه دعارة؛ یعنی بدی است در خوی او. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
دعارت
لغتنامه دهخدا
دعارت . [ دَ رَ ] (از ع ، اِمص ) دعارة. خبث . فسق . فساد. شر. رجوع به دعارة شود : اذن سلطان در آن ابواب از آن پوشیده باشد تا موجب جرأت و جسارت و دعارت او نگردد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 347).
-
دائرة
لغتنامه دهخدا
دائرة. [ ءِ رَ ] (ع ص ) تأنیث دائر. دائره . دایره . رجوع به دائره و دایره شود. || (اِ) گردش روزگار. (ترجمان القرآن جرجانی ). || سختی . (مهذب الاسماء). || هزیمت : قوله تعالی : علیهم دائرةالسوء. (قرآن 6/48) (منتهی الارب ). || حلقه ٔ مجلس . (غیات ). ||...
-
داعرة
لغتنامه دهخدا
داعرة. [ ع ِ رَ ] (ع ص ) تأنیث داعر. نخلة داعرة؛ خرمابنی که گشن نپذیرد. ج ، مداعر، مداعیر. (منتهی الارب ). || خبیثةٌ داعرة؛ زن پلید تباهکار. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
دعرة
لغتنامه دهخدا
دعرة. [ دَ ع ِ رَ ] (ع اِمص ) به معانی دَعارة است .(از اقرب الموارد). رجوع به دَعارة و دَعَرة شود.
-
دعارت
لغتنامه دهخدا
دعارت . [ دَ رَ ] (از ع ، اِمص ) دعارة. خبث . فسق . فساد. شر. رجوع به دعارة شود : اذن سلطان در آن ابواب از آن پوشیده باشد تا موجب جرأت و جسارت و دعارت او نگردد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 347).
-
دعرة
لغتنامه دهخدا
دعرة. [ دَ ع َ رَ ] (ع اِمص ) تباهی . (منتهی الارب ). || فسق . (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). || پلیدی . (منتهی الارب ). خبث . (ازذیل اقرب الموارد). دَعارة. و رجوع به دعارة شود.
-
دعار
لغتنامه دهخدا
دعار. [ دَع ْ عا ] (ع ص ) مفسد. ج ، دعارون . (ذیل اقرب الموارد از لسان ). و رجوع به دعارة شود.
-
بلایه
لغتنامه دهخدا
بلایه . [ ب َ ی َ / ی ِ ] (ص ) نابکار. (از برهان ) (از آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ). نابکار دشنام ده . (صحاح الفرس ). تباهکار و ناکس و فرومایه و بداصل . (ناظم الاطباء). حُثالة. حَرض . حقیر. خابث . خَبیث .. رَذل . لاده . مَحروض . ناچیز. ناکس . هَذر. ه...
-
پلیدی
لغتنامه دهخدا
پلیدی . [ پ َ ] (حامص ) ناپاکی . شوخی . شوخگنی . وژن . آژیخ . چرک . فژ. رِجس . قَذْر.وَسخ . قذارت . رَجاست : همه ٔ پلیدی ها را با آب شویند و پلیدی آب از هیچ چیز شسته نشود. (از مجموعه ٔ امثال طبع هند). فَشَف ؛ پلیدی پوست . ربذَة؛ هر پلیدی . (منتهی الا...