کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دشواری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دشواری
لغتنامه دهخدا
دشواری . [ دُش ْ ] (حامص مرکب ) اشکال . سختی . زحمت . عسرت . (ناظم الاطباء). تعسر. تکاید. حرج . (منتهی الارب ). شق . (دهار). صعتر. صعداء. صعدد. صعوبة. عسر. عسرة. عسری . (منتهی الارب ). عنت . (دهار). عندأوة. غائلة. غمرة. غول . (منتهی الارب ). کراهة. ...
-
جستوجو در متن
-
دژواری
لغتنامه دهخدا
دژواری . [ دُژْ ](حامص مرکب ) دشواری . سختی . و رجوع به دشواری شود.
-
عسر
لغتنامه دهخدا
عسر. [ ع َ س َ ] (ع اِمص ) دشواری . || بدخوئی و زفتی . (منتهی الارب ).
-
شاقی
لغتنامه دهخدا
شاقی . [ شاق قی ] (حامص ) دشواری . سختی . چگونگی شاق . (یادداشت مؤلف ).
-
صعداء
لغتنامه دهخدا
صعداء. [ ص َ ] (ع اِمص ) مشقت و دشواری . (منتهی الارب ).
-
صعدد
لغتنامه دهخدا
صعدد.[ ص ُ دُ ] (ع اِمص ) دشواری و مشقت . (منتهی الارب ).
-
اشکال داشتن
لغتنامه دهخدا
اشکال داشتن . [ اِ ت َ ] (مص مرکب ) دشواری داشتن . (ناظم الاطباء). تردید داشتن . || ایراد داشتن .
-
بسهولت
لغتنامه دهخدا
بسهولت . [ ب ِ س ُل َ ] (ق مرکب ) بآسانی و بی دشواری . (ناظم الاطباء).
-
کرود
لغتنامه دهخدا
کرود. [ ک ُ / ک َ ] (اِ) چاه بسیار عمیق را گویند که آب از آن به دشواری توان کشید. (برهان ). چاه کم عمق که به دشواری از آن آب برآید. (آنندراج ) (انجمن آرا). رجوع به کروخان شود.
-
متعاسر
لغتنامه دهخدا
متعاسر. [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) سخت استوار گردنده و دشوارشونده و با هم دشواری کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دشوار و مشکل و سخت استوار و با هم دشواری و سختی کرده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تعاسر شود.
-
تکلفة
لغتنامه دهخدا
تکلفة. [ ت َ ل ِ ف َ ] (ع اِ) مشقت و دشواری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مشقت . ج ، تکالیف . (اقرب الموارد): حملت الشی ٔ تکلفة؛ یعنی بمشقت و دشواری داشتم آنرا. (منتهی الارب ).
-
کروخان
لغتنامه دهخدا
کروخان . [ ک ُ ] (اِ) چاهی باشد بس عمیق که از آن آب به دشواری توان کشید. (فرهنگ جهانگیری ). رجوع به کرود شود.
-
نفس ربا
لغتنامه دهخدا
نفس ربا. [ ن َ ف َ رُ ] (نف مرکب ) کلامی که خواندن و تلفظ آن سهل باشد نه به دشواری . (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
-
عوص
لغتنامه دهخدا
عوص . [ ع َ وَ ] (ع اِمص ) سختی و دشواری . مقابل امکان و یسر. || نهر فیه عوص ؛ نهری که هر بار بصورتی روان شود. (از اقرب الموارد).