کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دشنام و سَخَط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دشنام زدن
لغتنامه دهخدا
دشنام زدن . [ دُ زَ دَ ] (مص مرکب ) دشنام دادن . ناسزا گفتن : اگر دعات کنند از پی غرض مشنودعاش کن که زند از نصیحتت دشنام . میرخسرو (از آنندراج ).کسی کش پیش از او گفتی نکونام زدش اندر قفا صد گونه دشنام .میرخسرو (از آنندراج ).
-
دشنام شنیدن
لغتنامه دهخدا
دشنام شنیدن . [ دُ ش َ / ش ِ دَ ] (مص مرکب ) ناسزا شنیدن . برشمرده شدن . فحش خوردن .
-
دشنام فرستادن
لغتنامه دهخدا
دشنام فرستادن . [ دُ ف ِ رِ دَ ] (مص مرکب ) دشنام پیغام دادن : واعظ صفت میکده سر کرد به مجلس در پرده به رندان همه دشنام فرستاد.واله هروی (از آنندراج ).
-
دشنام ده
لغتنامه دهخدا
دشنام ده . [ دُ دِه ْ ] (نف مرکب ) دشنام دهنده . ناسزاگو.
-
دشنام دهنده
لغتنامه دهخدا
دشنام دهنده . [ دُ دَ هََ دَ / دِ ] (نف مرکب ) ناسزا گوینده . برشمرنده . زشت گوینده . کسی که دشنام میدهد. (ناظم الاطباء). لاعن . (از منتهی الارب ). || (اِ) انگشت سبابه . (ناظم الاطباء).
-
دشنام یافته
لغتنامه دهخدا
دشنام یافته . [ دُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) ناسزا شنیده . دشنام شنیده . فحش خورده . فحش داده شده . سرزنش شده . (ناظم الاطباء). شتیم . (از منتهی الارب ).