کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دسومت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دسومت
لغتنامه دهخدا
دسومت . [ دُ م َ ] (ع اِمص ، اِ) دسومة. چربی . چربو. چربش . چرب بودن . و رجوع به دسومة شود.
-
واژههای همآوا
-
دسومة
لغتنامه دهخدا
دسومة. [ دُ م َ ] (ع مص ) مصدر است صفت دَسِم را.(از اقرب الموارد). به معنی مصدر دسم است . (از ناظم الاطباء). چرب بودن . و رجوع به دسم شود. || (اِ) چربی . چربش . چربو. دسومت . به معنی چیزی که به هندی چکنائی گویند خواه از روغن کنجد و غیره باشد خواه از ...
-
جستوجو در متن
-
دسومات
لغتنامه دهخدا
دسومات . [ دُ ] (ع اِ) ج ِ دسومة. چربشها. (ناظم الاطباء). رجوع به دسومة و دسومت شود.
-
چربش گرفته
لغتنامه دهخدا
چربش گرفته . [ چ َ ب ِ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) دارای دسومت . || فربه . || پیه گرفته . (ناظم الاطباء).
-
چربش گرفتگی
لغتنامه دهخدا
چربش گرفتگی . [ چ َ ب ِ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) دسومت و چرب شدگی . || پیه گرفتگی . (ناظم الاطباء).
-
جاشوش
لغتنامه دهخدا
جاشوش . (اِخ ) دارویی است و نام اوبه سریانی کشوش باشد و در ادویه ٔ چشم کاشوش گفته اندو او نباتی است که طعم ضعیف دارد میان ترش و شیرین و دسومت و سوخت عضوی که به او برسد از فرفیون زیاده بود. (ترجمه ٔ صیدنه نسخه ٔ خطی ). رجوع به کشوش شود.
-
دسومة
لغتنامه دهخدا
دسومة. [ دُ م َ ] (ع مص ) مصدر است صفت دَسِم را.(از اقرب الموارد). به معنی مصدر دسم است . (از ناظم الاطباء). چرب بودن . و رجوع به دسم شود. || (اِ) چربی . چربش . چربو. دسومت . به معنی چیزی که به هندی چکنائی گویند خواه از روغن کنجد و غیره باشد خواه از ...
-
طعم
لغتنامه دهخدا
طعم . [ طَ ] (ع اِ) شیرینی و تلخی و آنچه مابین آنهاست و ترشی و نمکینی در خوردنی و نوشیدنی . ج ، طُعوم . مزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چشش . یقال : لیس له طعم ٌ و ما هو بذی طعم . (منتهی الارب ). لذت . (غیاث اللغات ). آنچه حیوان یابد بوسیله ٔ ظاهر ر...
-
ودک
لغتنامه دهخدا
ودک . [ وَ دَ ] (ع اِ) چربی گوشت و پیه . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). چربش . (مهذب الاسماء).چربش گوشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چربو. (دهار). چربو و دسومت که از گوشت گیرند. (از بحر الجواهر).- رجل ذوودک ؛ مرد تنومند فربه . (ناظم الاطباء).- ودک ا...
-
ذائقة
لغتنامه دهخدا
ذائقة. [ ءِ ق َ ] (ع ص ) نعت فاعلی . تأنیث ذائق : کل نفس ذائقةالموت . (قرآن 185/3 و 35/21 و 57/29). || (اِ) حس ّ چشیدن . چشائی . چشش . قوه ای که جانوران بدان مزه ٔ چیزها دریابند. قوّه ای در حیوان که طعوم بدان درک کند و میان شیرینی و تلخی و شوری و تر...
-
چربش
لغتنامه دهخدا
چربش . [ چ َ ب ِ ] (اِمص ، اِ) چربی که پیه سوختن است . (برهان ). چربی . (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). چیز چرب مثل دنبه و پیه و امثال آنها. (فرهنگ نظام ). چربو. روغن . چربی روی گوشت . پیه . شحم . وَضَر. دَسَم . عَرم . عَبَقَة. عَب...
-
طعوم
لغتنامه دهخدا
طعوم . [ طُ ] (ع اِ) ج ِ طَعْم . مزه ها. (از منتهی الارب ). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: حکما گفته اند طعوم (مزه ها) بر دوگونه اند: بسیط و مرکب . و مزه های بسیط نُه قسم اند که از ضرب سه در سه حاصل آیند زیرا فاعل یا گرم و یا سرد و یا معتدل است ، و ق...
-
چربو
لغتنامه دهخدا
چربو. [ چ َ] (اِ) بمعنی چربه باشد که پیه چراغ است . (برهان ). چربش . (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ). چربی . (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ) (فرهنگ نظام ). چربی و روغن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). دسومت : تا کی دَوَم از گِردِ در توکاندر تو ن...