کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دستگیری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دستگیری
لغتنامه دهخدا
دستگیری . [ دَ ] (حامص مرکب ) گرفتن دست کسی به اعانت . دستیاری . اعانت . کمک . یاری . مددکاری .یاریگری . (شرفنامه ). معاونت . مساعدت . معاضدت . مدد. همراهی . امداد. اعانت و یاری (آنندراج ) : نومید شده ز دستگیری با ذل یتیمی و اسیری . نظامی .صواب آید ر...
-
واژههای مشابه
-
دستگیری کردن
لغتنامه دهخدا
دستگیری کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اعانت و مساعدت و معاضدت و یاری و مددکاری کردن : بدان پرورانیدم این تار راکه تا دستگیری کند یار را. فردوسی .گه نعمت دهد نقصان پذیری کند هنگام حیرت دستگیری . نظامی .نه گر دستگیری کنی خرمم نه گر سر بری بر دل آید غ...
-
دستگیری نمودن
لغتنامه دهخدا
دستگیری نمودن . [ دَ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) دستگیری کردن . اعانت کردن : به صحبتش شادمانی کردند و به نان و آبش دستگیری نمودند. (گلستان ).
-
جستوجو در متن
-
فریادرسی
لغتنامه دهخدا
فریادرسی . [ ف َرْ یا رَ / رِ ] (حامص مرکب ) دستگیری و معاونت ودادرسی . (ناظم الاطباء). رجوع به فریاد رسیدن شود.
-
مددرس
لغتنامه دهخدا
مددرس . [ م َ دَدْ رَ ] (نف مرکب ) مدددهنده . (آنندراج ). به مدد رسنده . فریادرس . که به کمک و دستگیری و مدد دیگری آید.
-
عاشق باره
لغتنامه دهخدا
عاشق باره . [ ش ِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) عاشق دوست . هواخواه عاشق خود : چون سبو تا هست غم از زندگی در پیکرت دستگیری کن می آشامان عاشق باره را.صائب .
-
نقصان پذیری
لغتنامه دهخدا
نقصان پذیری . [ ن ُ صام ْ پ َ ] (حامص مرکب ) نقصان پذیر بودن . زوال : گه نعمت دهد نقصان پذیری کند هنگام حیرت دستگیری .نظامی .
-
دستگیرانه
لغتنامه دهخدا
دستگیرانه . [ دَ ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) به دستگیری . مددکارانه . از روی یاری : چون مرا دید ماند از آن بشگفت دستگیرانه دست من بگرفت .نظامی (هفت پیکر ص 162).
-
لطیف
لغتنامه دهخدا
لطیف . [ ل َ ] (اِخ ) تخلص شاعری است از مردم قزوین . این بیت او راست :ای دیده خون ببار مبادا که پای یارممنون دستگیری رنگ حنا شود.(قاموس الاعلام ترکی ).
-
شادمانی کردن
لغتنامه دهخدا
شادمانی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شادی کردن . نشاط. تنشط. اهتزاز : بر سلامت حالش شادمانی کرده گفتم ... (گلستان ). به صحبتش شادمانی کردند و به نان و آبش دستگیری نمودند. (گلستان ).مکن شادمانی به مرگ کسی که دهرت نماند پس از وی بسی .(بوستان ).
-
علی التفصیل
لغتنامه دهخدا
علی التفصیل . [ ع َ لَت ْ ت َ ] (ع ق مرکب ) بدرازی کلام . مفصلاً.مشروحاً. (ناظم الاطباء). بشرح . بتفصیل : به سر سینه این دوستان علی التفصیل که دستگیری و رحمت کنی علی الاجمال .سعدی .
-
مستصرخ
لغتنامه دهخدا
مستصرخ . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استصراخ . فریادخواه . (آنندراج ). مستغیث . (اقرب الموارد). آنکه فریاد می کند برای دستگیری .(ناظم الاطباء). || وادارکننده کسی را بر فریاد کردن . (اقرب الموارد). رجوع به استصراخ شود.
-
مستظهر
لغتنامه دهخدا
مستظهر. [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استظهار. یاری خواهنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کسی که اعانت می طلبد و دستگیری می خواهد. (ناظم الاطباء). رجوع به استظهار شود.