کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دستگاه 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مسیحی
لغتنامه دهخدا
مسیحی . [ م َ ] (اِ) در موسیقی نام آوازی است از دستگاه نوا. (فرهنگ نظام ). یکی از گوشه های دستگاه شور. گوشه ای از دستگاه سه گاه .
-
دزگاه
لغتنامه دهخدا
دزگاه . [ دَ ] (اِ مرکب ) دستگاه . (ناظم الاطباء).
-
خاوران
لغتنامه دهخدا
خاوران . [ وَ ] (اِ) نام یکی از گوشه های دستگاه ماهور است . (از دیوان جاهد).
-
واحد جرم
لغتنامه دهخدا
واحد جرم . [ ح ِ دِ ج ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) واحدی که برای سنجش مقدار جرم یا توده به کار میرود. در دستگاه S.K.M واحد اصلی که برای جرم در نظر گرفته شده است کیلوگرم جرم (kg) است . رجوع به کیلوگرم شود و در دستگاه .S.T.M تن (t) است که برابر هزار کی...
-
نستور
لغتنامه دهخدا
نستور. [ ن َ ] (اِ) در موسیقی نام یک رنگ دستگاه همایون و نوا است . (فرهنگ نظام ).
-
پیانوساز
لغتنامه دهخدا
پیانوساز. [ ن ُ ] (نف مرکب ) آنکه پیانو سازد. || آنکه دستگاه مذکور را مرمت و تعمیر کند.
-
بستنی ساز
لغتنامه دهخدا
بستنی ساز.[ ب َ ت َ ] (نف مرکب ) شخص و دستگاه سازنده ٔ بستنی .
-
شوفاژ
لغتنامه دهخدا
شوفاژ. [ ش ُ ] (فرانسوی ، اِ) ایجاد حرارت . || طرز گرم کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || در تداول فارسی بمعنی دستگاه ایجاد حرارت با بخار آب به کار رود. - شوفاژ سانترال ؛ دستگاه حرارت مرکزی .
-
بروبیا
لغتنامه دهخدا
بروبیا. [ ب ُ رَ / رُو ] (اِمص مرکب ) رفت و آمد.دم و دستگاه . تجمل و تعین . (فرهنگ لغات عامیانه ).- بروبیا داشتن ؛ دستگاه و جلال و تعین داشتن . بروبرو داشتن . بسبب تعین و تمول در خانه باز، و آمد و شد بسیار داشتن .
-
چرخ کوزه گری
لغتنامه دهخدا
چرخ کوزه گری . [ چ َ خ ِ زَ / زِ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دستگاه کوزه گری . دستگاهی که کوزه گران بوسیله ٔ آن دستگاه از گل کوزه سازند.
-
داذدبیر
لغتنامه دهخدا
داذدبیر. [ دَ ] (اِ مرکب ) دبیران دولتی در دستگاه شاهنشاهی ساسانی چند گروه مختلف بودند و هر یک قسمتی از کارهای اداری و دفتری را بعهده داشتند. داذدبیر، دبیر عدلیه و دستگاه دادگستری بود. (ایران در زمان ساسانیان ص 155).
-
گرامافن
لغتنامه دهخدا
گرامافن . [ گ ِ ف ُ ] (فرانسوی ، اِ) گرامافون . گرمافن . جعبه ٔ صوت . آلت حبس صوت است . دارای شکل مخصوص وتا حدی تکمیل گردیده است و صدا را بوسیله ٔ صفحه ٔ مدوری مجدداً تولید مینماید. تصور آلت حبس صوت قبل از ادیسن عالم معروف آمریکائی شده بود، ولی مشارا...
-
آجرپزی
لغتنامه دهخدا
آجرپزی . [ ج ُ پ َ ] (حامص مرکب ) پیشه ٔ فخاری . شغل آجرپز. || (اِ مرکب ) کوره و دستگاه آجرپزی .
-
دزگاه دار
لغتنامه دهخدا
دزگاه دار. [ دَ ] (نف مرکب ) دزگاه دارنده . دارنده ٔ دزگاه . دستگاه دار. (ناظم الاطباء).
-
شهرفرنگی
لغتنامه دهخدا
شهرفرنگی .[ ش َ رِ ف َ رَ ] (ص نسبی ) متصدی دستگاه شهر فرنگ .