کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دستور 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اسقف
لغتنامه دهخدا
اسقف . [ اُ ق ُ / اُ ق ُف ف ] (معرب ، ص ، اِ) (از یونانی ِ اِپیسکُپُس ) رئیس ابرشیة.رئیس اسقفیه . حاکم ترسایان . (مهذب الاسماء). مقامی دینی مسیحی پس از مطران که در هر شهری بوده است . (مفاتیح ) (محمودبن عمر). خطیب و واعظ نصاری که انجیل بخواند و عالم د...
-
دساتر
لغتنامه دهخدا
دساتر. [ دَ ت ِ ] (ع ، اِ) ج ِ دُستور. (منتهی الارب ). دساتیر. رجوع به دستور و دساتیر شود.
-
دستورات
لغتنامه دهخدا
دستورات . [ دَ ] (اِ) ج ِ دستور به سیاق عربی . رجوع به دستور شود. || صدیکی که به زمین دار در وقت جمع اراضی داده می شود. (ناظم الاطباء).
-
بیدستور
لغتنامه دهخدا
بیدستور. [ دَ ] (ص مرکب ) (از: بی + دستور) بیرخصت و بی اجازه . (ناظم الاطباء). مقابل بدستوری . || بدخلق و گستاخ . || بیقاعده وبدون پیشرو. (ناظم الاطباء). و رجوع به دستور شود.
-
آذروان
لغتنامه دهخدا
آذروان . [ ذَرْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) (از آثاروان ) پیشوا و دستور مزدایسنی .
-
امر دادن
لغتنامه دهخدا
امر دادن . [ اَ دَ ] (مص مرکب ) فرمان دادن . دستور دادن . رجوع به امر شود.
-
امر کردن
لغتنامه دهخدا
امر کردن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دستور دادن . فرمودن .
-
بی حکم
لغتنامه دهخدا
بی حکم . [ ح ُ ] (ص مرکب ) بدون دستور و بدون فرمان . || بدون اجازه و بدون پروانگی . (ناظم الاطباء).
-
سفارش
لغتنامه دهخدا
سفارش . [ س ِ رِ ] (اِمص ) سپارش . اسم مصدر از سپاردن ، سپردن . توصیه در نگاهداری و محافظت چیزی یا اجرای امری . (فرهنگ فارسی معین ). سپارش و شفاعت . (آنندراج ). || دستور دادن . فرمایش . || (اِ) دستور. فرمان . (فرهنگ فارسی معین ).
-
پروگرام
لغتنامه دهخدا
پروگرام . [ پْرُ / پ ِ رُ] (فرانسوی ، اِ) لفظ فرانسوی بمعنی دستور کار یا عملی . و اغلب در مورد دستور تعلیمات مدارس بکار میرود.و امروز کلمه ٔ برنامه بجای آن معمول است . برنامه .
-
زاتسپرم
لغتنامه دهخدا
زاتسپرم . [ ت ِ پ َ رَ ] (اِخ ) یکی از دانشمندان و مؤلفان زردشتی دوره ٔ عباسیان و دستور سیرجان کرمان و برادر منوچهر دستور زردشتی بوده است کتاب منتخبات وی بنام منتخبات زاتسپرم از کتب دینی پهلوی است و تقریباً شامل 19000 کلمه ٔ پهلوی میباشد. دستور مزبو...
-
رژیم
لغتنامه دهخدا
رژیم . [ رِ ] (فرانسوی ، اِ) طرز. قاعده . روش . (فرهنگ فارسی معین ). || طرز خوراک و پرهیز طبق دستور پزشک . (یادداشت مؤلف ) (فرهنگ فارسی معین ).- تحت رژیم بودن ؛ به دستور پزشک غذا خوردن . رژیم گرفتن . رژیم داشتن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ترکیب رژی...
-
گردگن موی
لغتنامه دهخدا
گردگن موی . [ گ َ گ ِ ] (ص مرکب ) اشعث .(دستور اللغه ٔ نطنزی ) (منتهی الارب ). گردآلوده موی .
-
یسون
لغتنامه دهخدا
یسون . [ ی َ ] (ترکی ، اِ) رسم و عادت و استعمال وطریقه . (ناظم الاطباء). دستور را گویند. (آنندراج ).
-
حداة
لغتنامه دهخدا
حداة. [ ح َ ] (ع اِ) تبرتیشه . (دستور اللغه ٔ ادیب نطنزی ). تَوَر دوسر. (مهذب الاسماء). ج ، حداء.