کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دستمال سفره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دستمال شدن
لغتنامه دهخدا
دستمال شدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دست مالیده شدن : که امروز الفاظ القاب دسمال شده است . (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 173).- دستمال شده ؛ چیزی خشک شده که به مالش دست پوست آن بریزد چنانکه خوشه های گندم .
-
قاب دستمال
لغتنامه دهخدا
قاب دستمال . [ دَ ] (اِ مرکب ) مرکب از قاب ترکی به معنی ظرف و دستمال فارسی . جامه ای که بدان در مطبخ ظرف شویند یا ظرف شسته را خشک کنند. جعاله و جعال . (منتهی الارب ). || رکوی که خوالیگران ظرف چرب را در آب گرم بدان سایند و چربی گیرند و آن غیر جل قاب ش...
-
جستوجو در متن
-
کنده روی
لغتنامه دهخدا
کنده روی . [ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) سفره ٔ روی میز. || دستمال . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). رجوع به کندوری شود.
-
دسترخوان
لغتنامه دهخدا
دسترخوان . [ دَ ت َ خوا / خا ] (اِ مرکب ) از دستر = دستار + خوان = میز غذا. مخفف دستارخوان است ، چرا که آن جامه ای است که واضع آنرا بجهت پوشیدن خوان طعام وضع کرده و چون طعام خورند آنرا زیر خوان گسترند. (غیاث ) (آنندراج ). سفره ٔ میز. غذا حوله . مندیل...
-
مندیل
لغتنامه دهخدا
مندیل . [ م ِ / م َ ] (ع اِ) دستار که دست پاک کنند به وی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رومال . (غیاث ) (آنندراج ). پارچه ای که با آن عرق و جز آن را پاک کنند. ج ، منادیل . (از اقرب الموارد). دستمال . روپاک . (یادداشت مرحوم دهخدا). ابوطاهر. ابوال...
-
ایزار
لغتنامه دهخدا
ایزار. (اِ) شلوار. زیرجامه . پوشش . پای ازار : آهن کن و ز جای بجه گرد برانگیزکخ کخ کن و برگرد و بدر بر پس ایزار. حقیقی صوفی .دست بدستار برد و سیم بتو دادپشت بدو آر تا گشایدت ایزار. سوزنی .او پیر و ضعیف بود بر عقابین کشیدند و هزار تازیانه بزدند که قرآ...
-
دستارچه
لغتنامه دهخدا
دستارچه . [ دَ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) مصغر دستار. دستار کوچک . روپاک و دستمال . (برهان ). رومال . (غیاث ) (آنندراج ). حوله . (یادداشت مرحوم دهخدا). اسبیدرک . سبیدرک . دزک . مَشوش . ستجة. شنجة. مندیل . (دهار) : از آمل دستارچه ٔ زربافت گوناگون و کیمخته ...
-
دستار
لغتنامه دهخدا
دستار. [ دَ ] (اِ مرکب ) از: دست + ار، پسوند نسبت . مندیل و روپاک . (برهان ). روپاک و دستمال و شکوب و شوب و فوته . (ناظم الاطباء). بتوزه . بدرزه . دزک . دستا. دست خوش . شسته . شوب . فَدام . (منتهی الارب ). فلرز. فلرزنگ . فلغز. گرنک . لارزه . مندیل . ...