کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دستاویز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
دست آویز
لغتنامه دهخدا
دست آویز. [ دَ ] (اِ مرکب ) آنچه همراه آورند و وسیله ٔ مدعای خود سازند. (برهان ). چیزی که تمسک بدان کنند و آنرا وسیله ٔ مدعای خود سازند. (آنندراج ). در لهجه ٔ شوشتر «دس اوویز» گویند، و آن تمسک و سند باشد. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). وسیله . (منتهی...
-
جستوجو در متن
-
وسیت
لغتنامه دهخدا
وسیت . [ وَ ] (اِ) نزدیکی و دستاویز. (آنندراج از لطایف و غیاث اللغات ).
-
واهی العری
لغتنامه دهخدا
واهی العری . [ هِل ْ ع ُ را ] (ع ص مرکب ) دستاویز سست . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
بیعنامه
لغتنامه دهخدا
بیعنامه . [ ب َ / ب ِ م َ / م ِ ](اِ مرکب ) (از: بیع + نامه ) دستاویز بیع. سند بیع چیزی . (آنندراج ). قباله ٔ خرید چیزی . (ناظم الاطباء).
-
وصرة
لغتنامه دهخدا
وصرة. [ وَ ص َرْ رَ ] (ع اِ) وصیرة. وِصر. دستاویز با مهر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). چک . (از اقرب الموارد). رجوع به وِصْرشود. || زمین بلند. (از اقرب الموارد).
-
وصیرة
لغتنامه دهخدا
وصیرة. [ وَ رَ ] (ع اِ) وِصر. وَصَرّة. دستاویز با مهر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || حواله . چک . (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || پیمان . || عهدنامه . (آنندراج ). رجوع به وصر شود.
-
چنگ جای
لغتنامه دهخدا
چنگ جای . [ چ َ ] (اِ مرکب ) جای چنگ . محل تشبث و دستاویز : اکنون اگر تو موضع مستحب را بمانی تا خصم بگیرد. چنگ جای سنت را از دست تو بستاند. (کتاب المعارف ).
-
مچلکا
لغتنامه دهخدا
مچلکا. [ م ُ چ َ ] (ترکی ، اِ) لفظ ترکی است بمعنی عهدنامه ٔ مجرمان . (غیاث ). مأخوذ از ترکی ، تمسک و دستاویز و سند و شرط و عهد و اقرار. مچلکاه . مچلکه . (ناظم الاطباء): هولاکوخان از وی بر آن سخن حجت طلبید بیچاره مچلکا باز داد. (جامع التواریخ رشیدی )...
-
وصر
لغتنامه دهخدا
وصر. [ وِ ] (ع اِ) پیمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عهد. (اقرب الموارد). || عهدنامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || چک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). || دستاویز با مهر. (منتهی الارب ) (آنندر...
-
دستاهیج
لغتنامه دهخدا
دستاهیج . [ دَ ] (اِ مرکب ) این کلمه درذیل تجارب الامم (چ مصر ص 205)، در شرح رؤیای القادر باﷲ از قول او آمده است که «فرأیت دستاهیج قنطرة عظیمة» و محشی آن کتاب نوشته که به معنی درابزین (یعنی دارآفزین ) است به معنی نرده . دکتر فیاض در تعلیقات تاریخ ب...
-
عروةالوثقی
لغتنامه دهخدا
عروةالوثقی . [ ع ُرْ وَ تُل ْ وُ قا ] (ع اِ مرکب ) (الَ ...) دست آویز محکم ، و عروه که بمعنی رسن شهرت دارد خطاست . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گوشواره ٔ استوار. (ملخص اللغات خطیب کرمانی ). عقد محکم و استوار. (ناظم الاطباء). دستاویز محکمتر. محکمترین دس...
-
جناغ
لغتنامه دهخدا
جناغ . [ ج ُ ] (اِ) دامنه ٔ زین اسب باشد که بعربی یون خوانند. (برهان ). غاشیه ٔ زین که اکثر از پوست پلنگ سازند. || نوعی از اسباب زایده ٔ زین باشدکه برای زینت نقاشی کنند، و بجای حرف آخر قاف هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ). و آنراب...
-
دست موزه
لغتنامه دهخدا
دست موزه . [ دَ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) دستکش . موزه ٔ دست ، یعنی جامه که به اندام کف و انگشتان دست دوزند، برای حفظ دست از سرما یا آفتاب یا گردوغبار و غیره و به دست پوشند. (یادداشت مرحوم دهخدا). قفاز. (دهار) : ای تیغ او که فتح ز تو دست موزه ساخت یارب بد...
-
وسیله
لغتنامه دهخدا
وسیله . [ وَ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) دستاویز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آنچه باعث تقرب به غیر شود. (تعریفات ). آنچه به توسط آن به دیگری تقرب جویند. (از فرهنگ فارسی معین ). || سبب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). علت . (فرهن...