کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دستار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دستار
لغتنامه دهخدا
دستار. [ دَ ] (اِ مرکب ) از: دست + ار، پسوند نسبت . مندیل و روپاک . (برهان ). روپاک و دستمال و شکوب و شوب و فوته . (ناظم الاطباء). بتوزه . بدرزه . دزک . دستا. دست خوش . شسته . شوب . فَدام . (منتهی الارب ). فلرز. فلرزنگ . فلغز. گرنک . لارزه . مندیل . ...
-
دستار
لغتنامه دهخدا
دستار. [ دَ ] (نف مرکب ) اسم فاعل از دست آوردن . دست آورنده . (برهان ). || (اِ مرکب ) جای دست . جای دست آوردن .- دستار مِثقَب ؛ چوبی که بر دسته ٔ مثقب باشد و سر دسته ٔ مذکور در آن بود و وقت گردانیدن مثقب در میان بگردد و آنرا نجار به دست دوم بگیرد و ...
-
واژههای مشابه
-
کانی دستار
لغتنامه دهخدا
کانی دستار. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرگور بخش سلوانا شهرستان ارومیه واقع در 28هزارگزی جنوب خاوری سلوانا و دوهزارگزی شمال خاوری راه ارابه رو باوان به دیزج . ناحیه ای است واقع در دامنه ، سردسیر، سالم و دارای 45 تن سکنه . از چشمه مشروب میشود و م...
-
سر دستار چیدن
لغتنامه دهخدا
سر دستار چیدن . [ س َ رِ دَ دَ ] (مص مرکب ) کناره ٔ دستار در وقت بسر پیچیدن درست ساختن ، چنانکه خدمتکاران اغنیا کنند. (از آنندراج ) : کسی که او سر دستار سرو من چینددگر ز باغ چرا دسته ٔ سمن چیند.مولانا کافی (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
دستاری
لغتنامه دهخدا
دستاری . [ دَ ] (ص نسبی ، اِ) گویا جامه ای بوده که از وی دستار می کردند. (یادداشت مرحوم دهخدا). چیزی که از در دستار و برای ترتیب دادن دستار و عمامه باشد : از وی [ از بم کرمان ] کرباس و جامه و دستاری و خرمای خیزد. (حدود العالم ). || که دستار بر سر بند...
-
شکوب
لغتنامه دهخدا
شکوب . [ ش ُ ] (اِ) دستار. مندیل . (ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ). دستار را گویند. (از فرهنگ جهانگیری ). || رومال . دستمال . (ناظم الاطباء).
-
مکوارة
لغتنامه دهخدا
مکوارة. [ م ِ رَ ] (ع اِ) دستار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). عمامه و دستار. (ناظم الاطباء).
-
مکور
لغتنامه دهخدا
مکور. [ م ِک ْ وَ ] (ع اِ) دستار. مِکوَرة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). عمامه و دستار. (ناظم الاطباء).
-
مکورة
لغتنامه دهخدا
مکورة. [ م ِ وَ رَ ] (ع اِ) دستار. (منتهی الارب ).عمامه و دستار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مقعطة
لغتنامه دهخدا
مقعطة. [ م ِ ع َ طَ ] (ع اِ) دستار بزرگ یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دستار و دستار بزرگ . (ناظم الاطباء). عمامه ، و زمخشری گوید مقعطة و مقعط چیزی که بدان سر را پیچند. (از اقرب الموارد).
-
زیرپیچ
لغتنامه دهخدا
زیرپیچ . (اِ مرکب ) دستار کوچکی که در زیر دستار کلان بندند و آن را ته پیچ نیز خوانند. (آنندراج ). عمامه و دستار کوچکی که در زیر دستار کلان پوشند. (ناظم الاطباء) : زدستار گنبد چه سازم بیان که او را بود زیرپیچ آسمان .طاهر وحید (از آنندراج ).
-
بروفه
لغتنامه دهخدا
بروفه . [ ب ُ ف َ / ف ِ ] (اِ) دستار میان بند. (لغت فرس اسدی ). دستار و فوطه باشد که مندیل و کمربند است . (برهان ). در لغت فرس اسدی بیت زیر بعنوان مثال ذکر شده است : داشت بر سر بروفه ای کودک بر میان بست آن بروفه ٔ خویش .ولی از این شعر مطلق دستار برمی...
-
عقط
لغتنامه دهخدا
عقط. [ ع َ ] (ع مص ) سخت بستن دستار را. (ازمنتهی الارب ). بستن عمامه را. (از اقرب الموارد). || (اِمص ) سخت بستگی دستار. (از منتهی الارب ).