کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دزدک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دزدک
لغتنامه دهخدا
دزدک . [ دُ دَ ] (اِ مصغر) مصغر دزد. دزد کوچک . دزد خرد.- آب دزدک . رجوع به همین عنوان در ردیف خود شود.- آفتاب دزدک . رجوع به همین عنوان در ردیف خود شود.
-
دزدک
لغتنامه دهخدا
دزدک . [ دُ دَ ] (اِخ ) دهی است از بخش رامیان ، که مشهور به دزدین می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). رجوع به دزدین شود.
-
دزدک
لغتنامه دهخدا
دزدک . [ دُ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چلندر بخش مرکزی شهرستان نوشهر. واقع در 16هزارگزی خاور نوشهر و کنار راه شوسه ٔ نوشهر به المده ، با 220 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ محلی دزدک است . و آثار قلعه خرابه ٔ قدیمی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3...
-
دزدک
لغتنامه دهخدا
دزدک . [ دُ دَ ] (اِخ )دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فومن . واقع در 2هزارگزی باختر فومن و 15هزارگزی شمال راه فرعی فومن به ماسوله با 270 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
واژههای مشابه
-
آب دزدک
لغتنامه دهخدا
آب دزدک . [ دُ دَ ] (اِ مرکب ) نی یا چوبی کاواک که در درون آن چوب دیگر تعبیه کنند و از دهان آن آب افکنند. و عربی آن مضخه و ذرّاقه و زرّاقه و سرّاقه است . و به فارسی آب انداز نیز گویند. || قسمی حشره چندِ زنبوری سرخ که در زیر خاک باشد و ریشه ٔ نبات خور...
-
آفتاب دزدک
لغتنامه دهخدا
آفتاب دزدک . [ دُ دَ ] (اِ مرکب ) شبکه ای که طفلان از نی بوریا ساخته و در آفتاب گذارند.
-
دزدک سر
لغتنامه دهخدا
دزدک سر. [ دُ دَ س َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش معلم کلایه شهرستان قزوین . واقع در 10هزارگزی جنوب شرقی معلم کلایه با 145 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
جستوجو در متن
-
دزدین
لغتنامه دهخدا
دزدین . [دُ ] (اِخ ) دهی است از بخش رامیان ، شهرستان گرگان ، واقع در 6 هزارگزی جنوب خاوری رامیان ، با 350 تن سکنه . آب آن از چشمه سار و راه آن مالرو است . به این ده دزدک نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
پیپک
لغتنامه دهخدا
پیپک . [ پ َ ] (اِ مصغر) آب دزدک . پُوار برای تزریق آب در معده . ظرفی از کائوچوک یا لاستیک و غالباً بصورت امرودی بزرگ میان کاواک با لوله ای از استخوان و جز آن که بدان آب یا مایع دیگر بدرون معده فشانند.
-
مضخة
لغتنامه دهخدا
مضخة. [ م ِ ض َخ ْ خ َ ] (ع اِ) نی و جز آن میان کاواک که در آن چوب و مانند آن اندازند تا به کسی آب پاشند، و به هندی بچکاری است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). آب دزدک ، یعنی نی و یا چیز دیگری مانند آن که میان کاواک باشدو در میان آن چوب...
-
مک
لغتنامه دهخدا
مک . [ م ِ ] (اِمص ، اِ) عمل مکیدن . هر یکبارکار مکیدن را یک مک می نامند : وقتی این بچه دوتا مک به پستان می زند شیرم تمام می شود. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.- مک زدن ؛ مکیدن . بیرون کشیدن مایعی از ظرف آن به وسیله ٔ ل...
-
چلندر
لغتنامه دهخدا
چلندر. [ چ َ ل َ دَ ] (اِخ ) یکی از روستاهای کجور شهرستان نوشهر که در طول راه شوسه ٔ نوشهر به بابلسر واقع شده و هوای آن چون سایر نقاط ساحلی معتدل و مرطوب می باشد و محصول عمده اش برنج است . این دهستان از 9آبادی تشکیل شده و در حدود 1700 تن سکنه دارد. م...
-
زراقة
لغتنامه دهخدا
زراقة. [ زَرْ را ق َ ] (ع اِ) آب دزدک و آلتی که بدان مایعی راکه در جوف وی داخل کرده اند به قوت دفع می کند. (ناظم الاطباء). آب انداز. (مهذب الاسماء). منضحة. نضاحة. (تاج العروس ). آبدزدک و آن آلتی است که بدان دواء زرق کنند در اهلیل بادبر و امثال آن . (...