کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درین سو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درین سو
لغتنامه دهخدا
درین سو. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه . واقع در 33 هزار و پانصد گزی باختر قره آغاج و 3هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ مراغه به میانه ، با 410 تن سکنه . آب آن از رودخانه و چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایر...
-
واژههای مشابه
-
درین قلعه
لغتنامه دهخدا
درین قلعه . [ دَ ق َ ع َ / ع ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه . واقع در 31هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و 11هزارگزی جنوب باختری راه شوسه ٔ مهاباد به ارومیه . آب آن از دره و راه آن ارابه رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران...
-
درین کبود
لغتنامه دهخدا
درین کبود. [ دَ ک َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل . واقع در 18هزارگزی شمال خاوری گرمی و 18هزارگزی راه شوسه ٔ گرمی به بیله سوار، با 760 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
ام درین
لغتنامه دهخدا
ام درین . [ اُم ْ م ِ دَ ] (ع اِ مرکب ) زمین بی گیاه . (از مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (از المرصع). زمین قحطزده . (منتهی الارب ). زمین مجدبه .(از المنجد) (از اقرب الموارد). زمین لم یزرع . (از المرصع). || سختی و تنگی . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
اراجیف
لغتنامه دهخدا
اراجیف . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ ارجاف . خبرهای موحش و مدهش . بیهودگان و سخنهای دروغ و بی اصل . (غیاث اللغات ). خبرهای دروغ . خبرهای نادرست . شایعات . تعاتِع:درین ساعت خبری هول افتاد بنده انهی نخواست کرد تا نماز دیگر مددی رسد که آن رسیده شاید اراجیف باشد. ...
-
جبر و مقابله
لغتنامه دهخدا
جبر و مقابله . [ ج َ رُ م ُ ب َ / ب ِ ل َ / ل ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) علمی است از فنون حساب که دانسته میشود بآن بسیاری از مجهولات عددیه بزیادت کردن و کم کردن اعداد در مبادی مطلوب ، چه جبر در اصطلاح این علم بمعنی زیاده کردن است و مقابله بمعنی کم ک...
-
سابق
لغتنامه دهخدا
سابق . [ ب ِ ] (اِخ ) (ملاعلی ففی ...) از شاعران ایران و اصل او از مازندران است . در دوره ٔ اورنگ زیب عالمگیر(1068 - 1119 هَ . ق .) از پادشاهان تیموری دهلی به هند رفت و در سلک ملازمان آن پادشاه درآمد. یک مثنوی شامل غزوات اورنگ زیب بنظم در آورده است ....
-
برینش
لغتنامه دهخدا
برینش . [ ب ُ ن ِ ] (اِمص ) بریدن و برش . (برهان ). قطع. (دانشنامه ٔ علائی ص 74 س 15) : پراکندگی در سپاه اوفتادبرینش در آزرم شاه اوفتاد. نظامی .چو هرگه کزین سو شتاب آورندبرینش درین کشت و آب آورند. نظامی .ولی باید اندیشه را تیز و تندبرینش نیاید ز شمشی...
-
تیزگرد
لغتنامه دهخدا
تیزگرد. [ گ َ ] (نف مرکب ) گردگردنده . (ناظم الاطباء). تندرو. تندگردنده . آنکه به تندی چرخد : نگه کن بر این گنبد تیزگردکه درمان از اویست و زویست درد. فردوسی .که داند درین گنبد تیزگرددر او سور چند است و چندی نبرد. فردوسی .چه جویی از این گنبد تیزگردکه ...
-
پهن دشت
لغتنامه دهخدا
پهن دشت . [ پ َ دَ ] (اِ مرکب ) دشتی عریض . دشتی فراخ . دشتی پهناور. صحرای وسیع و متسع : ز سم ستوران در آن پهن دشت زمین شدشش و آسمان گشت هشت . فردوسی .ندانست کش دست آزرده گشت ز پیکار شد خیره در پهن دشت . فردوسی .همه رنج و تیمار تو باد گشت که رستم پدی...
-
ذیوجانس
لغتنامه دهخدا
ذیوجانس . [ ن ِ ] (اِخ ) الکلابی . دیوجانس کلبی فیلسوف یونانی مولد وی به سینپ در سال 413 و وفات به 323ق .م . وی غنا و مصطلحات و مقررات جماعات بشری را بچیزی نمی شمرد. و بهمه ٔ فصول پای برهنه میرفت و در آستان هیاکل و بتکده ها زیر دلق مندرس و منحصر خود ...
-
تماشا
لغتنامه دهخدا
تماشا. [ ت َ ] (اِ) نظر کردن به چیزی باشد از روی حظ یا از روی عبرت . (برهان ). در عرف بمعنی ... دیدن به شوق مستعمل شده از این بابت بطرف دیده منسوب داشته اند و تماشا با لفظ کردن و نمودن و داشتن مستعمل است و پریشان از صفات اوست ... و تماشا بمعنی چیزی ک...
-
عیار
لغتنامه دهخدا
عیار. [ ع َی ْ یا ] (ع ص ) بسیار آمدوشدکننده و گریزنده و مرد تیزخاطر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مرد بسیار آمدوشدکننده و ذکی . (از اقرب الموارد). || بسیارگشت و بهر سو رونده در چراگاه . (منتهی الارب ). بسیار گشت کننده . (ناظم الاطباء). آنکه بهر سو...