کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درین
لغتنامه دهخدا
درین . [ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مسکون جبال بارز شهرستان جیرفت . واقع در 63هزارگزی خاور مسکون و 30هزارگزی خاور راه شوسه ٔ بم به سبزواران . مزارع باریکو، باغ لولیا، باغ حاجی ، زین الدین ، باغ نو، باغ سیب و باغ زیارت جزء این ده است . (از فره...
-
درین
لغتنامه دهخدا
درین . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. واقع در 37هزارگزی شمال باختری مشهد و کنار راه مشهد به قوچان ، با 303 تن سکنه . آب آن از قنات و راه اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
درین
لغتنامه دهخدا
درین . [ دَ ] (ع ص ، اِ) علف ریزه ٔ خشک . (منتهی الارب ). حطام و ریزه های چراگاه هرگاه کهنه باشد و آن علف پوسیده است و شتران کمتر از آن استفاده می کنند. (از اقرب الموارد).- ام درین ؛ زمین قحطزده و خشک . (از اقرب الموارد).|| جامه ٔ کهنه . (منتهی الا ...
-
درین
لغتنامه دهخدا
درین . [ دَ ] (ق مرکب ) مخفف در این . (آنندراج ).
-
درین
لغتنامه دهخدا
درین . [ دُ ی ِ ] (اِخ ) تلفظ فرانسوی «دریایی » که قومی بودند. رجوع به دریایی در ردیف خود شود.
-
درین
لغتنامه دهخدا
درین . [دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان عقدا بخش اردکان شهرستان یزد. واقع در 24هزارگزی جنوب باختری اردکان و کنار راه فرعی درین به میبد. آب آن از قنات و راه آن ارابه رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
واژههای مشابه
-
درین سو
لغتنامه دهخدا
درین سو. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه . واقع در 33 هزار و پانصد گزی باختر قره آغاج و 3هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ مراغه به میانه ، با 410 تن سکنه . آب آن از رودخانه و چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایر...
-
درین قلعه
لغتنامه دهخدا
درین قلعه . [ دَ ق َ ع َ / ع ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه . واقع در 31هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و 11هزارگزی جنوب باختری راه شوسه ٔ مهاباد به ارومیه . آب آن از دره و راه آن ارابه رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران...
-
درین کبود
لغتنامه دهخدا
درین کبود. [ دَ ک َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل . واقع در 18هزارگزی شمال خاوری گرمی و 18هزارگزی راه شوسه ٔ گرمی به بیله سوار، با 760 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
ام درین
لغتنامه دهخدا
ام درین . [ اُم ْ م ِ دَ ] (ع اِ مرکب ) زمین بی گیاه . (از مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (از المرصع). زمین قحطزده . (منتهی الارب ). زمین مجدبه .(از المنجد) (از اقرب الموارد). زمین لم یزرع . (از المرصع). || سختی و تنگی . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
رشته رشتن
لغتنامه دهخدا
رشته رشتن . [ رِ ت َ / ت ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) ریسیدن پشم و پنبه و مانند آن . (از آنندراج ) : از خرقه تنت دید کمان آن مه و می گفت این رشته ٔ باریک درین خرقه که رشته ست . کمال خجندی .ما تخم درین مزرعه جز اشک نکشتیم یک رشته درین غمکده جز آه نرشتیم .صائ...
-
ین
لغتنامه دهخدا
ین . (ضمیر، ص ) مخفف این . کلمه ٔ اشاره به معنی این ، مانند ازین و برین و درین . (از ناظم الاطباء). به معنی این است . (آنندراج ).
-
پیروزحال
لغتنامه دهخدا
پیروزحال . (ص مرکب ) با حالی قرین کامیابی و ظفر : چو پیروز بود آن نمونه ش بفال درین هم توان بود پیروزحال .نظامی .