کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دریغ داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دریغ داشتن
لغتنامه دهخدا
دریغ داشتن . [ دِ / دَ ت َ ] (مص مرکب ) بازداشتن و منع کردن و رد کردن و ابا کردن و امتناع نمودن و امساک کردن و نگاه داشتن . (ناظم الاطباء). مضایقه نمودن . (آنندراج ). مضایقه کردن . مضایقه داشتن . مضایقت کردن : گر ایدون که از من نداری دریغیکی باره با ...
-
واژههای مشابه
-
دریغ خوردن
لغتنامه دهخدا
دریغ خوردن . [ دِ / دَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) حسرت کردن . افسوس خوردن . آه کشیدن . غم خوردن . (ناظم الاطباء). درد خوردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). اسف . (دهار). تأسف . تبلد. تحسر. تحکر. تفکن . تهلیف . (منتهی الارب ). حسرة. (دهار). لهف . (منتهی ا...
-
دریغ گفتن
لغتنامه دهخدا
دریغ گفتن . [ دِ / دَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) افسوس خوردن . اظهار تأسف کردن : عمرش دراز باد که برقتل بی گناه وقتی دریغ گفت که تیر از کمان برفت .سعدی .
-
جستوجو در متن
-
گذر داشتن
لغتنامه دهخدا
گذر داشتن . [ گ ُ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) معبر داشتن . راه داشتن . عبور کردن : گذری داشتم به کویی و نظری به ماهرویی . (گلستان ).دریغ پای که بر خاک مینهد معشوق چرانه بر سر و بر چشم ما گذر دارد.سعدی (بدایع).
-
دریواخ
لغتنامه دهخدا
دریواخ . [ دَ ری ] (اِ) انکار و امتناع و تصور. (ناظم الاطباء). دریغ داشتن و تقصیر کردن . (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 409).
-
دریخ
لغتنامه دهخدا
دریخ . [ دَ / دِ ] (اِ) دریغ. به معنی دریغ است . (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 435) (ناظم الاطباء). رجوع به دریغ شود.- دریخ آمدن ؛ دریغ آمدن . افسوس خوردن : درختی که باشد نموش ز بیخ ببریدنش در دل آید دریخ . میرنظامی (از لسان العجم ج 1 ورق 435).- دریخ...
-
فسوس آمدن
لغتنامه دهخدا
فسوس آمدن . [ ف ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) حیف آمدن . دریغ داشتن از کاری : بجز بر آن صنمم عاشقی فسوس آیدکه جزبر آن رخ او عاشقی کیوس آید (کذا).دقیقی .
-
امساک کردن
لغتنامه دهخدا
امساک کردن . [ اِ ک َ دَ] (مص مرکب ) بخل کردن و قصور کردن و خود را باز داشتن از چیزی . (ناظم الاطباء). دریغ داشتن : تو از فشاندن تخم امید دست مدارکه در کرم نکند ابر نوبهار امساک . صائب (از آنندراج ).سرچه باشد که من از تیغ تو امساک کنم ترسم آنرا گره خ...
-
پخچودن
لغتنامه دهخدا
پخچودن . [ پ َ دَ ] (مص ) پخچ شدن . کوفته شدن . پهن شدن . پخچیدن : چو خارپشت که گشتم ز تیر بارانش که موی بر تن صبرم ز زخم او پخچود. جمال الدین عبدالرزاق (از شعوری ).|| مضایقه و دریغ داشتن . (فرهنگ رشیدی در ذیل لغت پخچ ).
-
دندان کردن
لغتنامه دهخدا
دندان کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از اعراض کردن باشد. (برهان )(انجمن آرا) (از آنندراج ). رو برتافتن . (آنندراج ).- دندان بر چیزی کردن ؛ کنایه از طمع و توقع و خواهش آن داشتن است . (از آنندراج ). || کنایه از مضایقه نمودن باشد. (برهان ) (از آ...
-
نفاسة
لغتنامه دهخدا
نفاسة. [ ن َ س َ ] (ع مص ) دریغ داشتن بر کسی چیزی را و اهلی نشمردن او را جهت آن چیز. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || بخیلی کردن به چیزی . (از تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از غیاث اللغات ). بخیلی کردن به چیزی از عزیزی . (آنندراج ). رجوع به نَفَس و ن...
-
دژمان
لغتنامه دهخدا
دژمان . [ دِ / دُ ] (اِ مرکب ) افسوس و دریغ داشتن و حسرت . (برهان ) (آنندراج ). دژوان . || (ص مرکب ) دژمنش . متأسف . اندوهگین : چو شاهنشه زمانی بود دژمان به خشم اندر خرد را برد فرمان . (ویس و رامین چ تهران ص 173).و رجوع به دژمنش شود.
-
مضایقه
لغتنامه دهخدا
مضایقه . [ م ُ ی َ / ی ِ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِمص ) مضایقة. مضایقت . خودداری و سخت گیری در دادن چیزی یا کردن کاری . تنگ گرفتن و سخت گیری کردن . دریغ کردن . خویشتن داری . دریغ داشتن . (یادداشت مؤلف ) : با دوستان مضایقه در عمر و مال نیست صدجان فدای یا...