کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دریدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بردریدن
لغتنامه دهخدا
بردریدن . [ ب َ دَ دَ ] (مص مرکب ) دریدن : بزد بر کمربند گردآفریدزره بر تنش یک بیک بردرید. فردوسی .رجوع به دریدن شود.
-
کژاریدن
لغتنامه دهخدا
کژاریدن . [ ک َ دَ ] (مص ) پاره کردن . دریدن . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
چاک دادن
لغتنامه دهخدا
چاک دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) شکافتن . پاره کردن . زخم زدن . دریدن .
-
شرمطة
لغتنامه دهخدا
شرمطة. [ ش َ م َ طَ ] (ع مص ) شکافتن و دریدن . (ناظم الاطباء).
-
لپاچه
لغتنامه دهخدا
لپاچه . [ ل َ چ َ / چ ِ] (اِ) دریدن و شکافتن و پاره کردن . (؟) (برهان ).
-
متخرقه
لغتنامه دهخدا
متخرقه . [ م ُ ت َ خ َرْ رِ ق َ ] (ع ص ) زهدان نازاینده به سبب دریدن بچه . (منتهی الارب ). زهدان که به واسطه ٔ دریدن بچه نازاینده باشد. (ناظم الاطباء).
-
افتالیدن
لغتنامه دهخدا
افتالیدن . [ اِ ] (مص ) پراکندن . پاشیدن . افشاندن . (برهان ) (ناظم الاطباء). پاشیدن . پراکنده کردن . برافشاندن . (آنندراج ). شکافتن و دریدن است . (برهان ) (آنندراج ). شکافتن . دریدن . تلف نمودن . (ناظم الاطباء). رجوع به افتال شود.
-
جردادن
لغتنامه دهخدا
جردادن . [ ج ِ دَ ] (مص مرکب ) دریدن با ایجاد آوازی یا بی آواز چنانکه کاغذ و پارچه . جراندن . جرانیدن . دریدن ، دریدنی که آواز دهد. (یادداشت مؤلف ). || بدرازا پاره کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
ندریدنی
لغتنامه دهخدا
ندریدنی . [ ن َ دَ دَ ] (ص لیاقت ) غیرقابل دریدن . پاره ناشدنی . پاره ناکردنی . مقابل دریدنی . رجوع به دریدنی شود.
-
فتاریدن
لغتنامه دهخدا
فتاریدن . [ ف ِ دَ ] (مص ) کندن . || شکافتن و دریدن و پریشان ساختن . || از هم جدا کردن . || ریختن . (برهان ). رجوع به فتالیدن شود.
-
فتریدن
لغتنامه دهخدا
فتریدن . [ ف َ ت َ دَ ] (مص ) دریدن و شکافتن . (برهان ) (آنندراج ). || کندن .(برهان ). رجوع به فتردن و فتاریدن و فتالیدن شود.
-
هرض
لغتنامه دهخدا
هرض . [ هََ ] (ع مص ) دریدن جامه را. (منتهی الارب ). مزق الثوب . (از اقرب الموارد).
-
هم ء
لغتنامه دهخدا
هم ء. [ هََ م ْءْ ] (ع مص ) دریدن جامه را و کهنه کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
هتک ستر کردن
لغتنامه دهخدا
هتک ستر کردن . [ هََ ک ِ س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پرده دریدن . پرده برانداختن . مهتوک کردن .
-
هتک ستر
لغتنامه دهخدا
هتک ستر. [ هََ ک ِ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پرده دری . دریدن پرده . خرق ستر. (یادداشت مؤلف ).