کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دریاق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دریاق
لغتنامه دهخدا
دریاق . [ دَرْ / دِرْ ] (معرب ، اِ) تریاق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). تریاک . (دهار). لغتی است در تریاق و آن معرب از رومی است . (از المعرب جوالیقی ). چیزی که الم و غم میبرد. پادزهر. پازهر. یک قطعه از آن «ثریاقة»باشد. (از اقرب الموارد). طِرّاق . ...
-
جستوجو در متن
-
دریاقة
لغتنامه دهخدا
دریاقة. [ دِرْ ق َ / دَرْ ق َ ] (معرب ، اِ) یک قطعه از دریاق .(از اقرب الموارد). تریاق . (منتهی الارب ). || می . (منتهی الارب ). رجوع به دریاق و تریاق شود.
-
مسرودیطس
لغتنامه دهخدا
مسرودیطس . [ م ِ طُ ] (معرب ، اِ) مترودیطوس . مهرداد. میثریدات .- معجون مسرودیطس ؛ تریاق . دریاق . تریاق مسرودیطس . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به مثرودیطوس شود.
-
طریاق
لغتنامه دهخدا
طریاق . [ طِرْ ] (معرب ، اِ) تریاق است وزناً و معناً. (منتهی الارب ) (آنندراج ). طراق . (منتهی الارب ). به فارسی تریاک گویند. (فهرست مخزن الادویه ). جوالیقی گوید: لغتی است در دریاق (که در حرف دال ذکر شد). و نیز در حرف دال آورده : دریاق لغتی است در تر...
-
حداد
لغتنامه دهخدا
حداد. [ ح َدْ دا] (اِخ ) اسکندرانی . ظافربن القاسم بن منصوربن عبداﷲبن خلف الجذامی الاسکندرانی معروف به حداد شاعر ادیب . حافظ سلفی و گروهی از اعیان از وی روایت کنند. وفات او بمصر در محرم سال (529هَ . ق .) بود، و از اوست :حکم العیون علی القلوب یجوزو دو...
-
کاتب بغدادی
لغتنامه دهخدا
کاتب بغدادی . [ ت ِب ِ ب َ ] (اِخ ) قدامةبن جعفربن قدامة مکنی به ابوالفرج از مشاهیر شعرا و ادبا و فصحا و بلغا و فضلای فلاسفه ٔ اوائل قرن چهارم هجرت و بخصوص در منطق مشار بالبنان و در بلاغت بی بدل و وحید زمان خود و در بدایت حال نصرانی مذهب بود و به دست...
-
ظافر
لغتنامه دهخدا
ظافر. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن القاسم بن منصوربن عبداﷲبن خلف بن عبدالغنی الجذامی ، مکنی به ابی منصور و معروف به حداد. موطن وی اسکندریه . او شاعری ادیب و نیکوسخن بود. و وی راست دیوانی مشتمل بر مدح گروهی از مصریان . وفات به محرم سال 529 هَ . ق . به مصر. جماع...
-
ابوالفرج
لغتنامه دهخدا
ابوالفرج . [ اَ بُل ْ ف َ رَ ] (اِخ ) ابن جوزی عبدالرحمن بن ابی الحسن علی بن محمدبن علی . رجوع به ابن جوزی عبدالرحمن شود. از کتب اوست : احکام النساء. کتاب الاذکیاء. الارج فی الموعظه . احکام الاشعار باحکام الاشعار. ارشاد المریدین فی حکایات الصالحین . ...
-
تریاک
لغتنامه دهخدا
تریاک . [ ت َ / ت ِرْ ] (اِ) بمعنی پادزهر است . (فرهنگ جهانگیری ). معجونی است که معربش تریاق است . و مطلق پازهر را گویند. (فرهنگ رشیدی ). پازهر را گویند و معرب آن تریاق است . (برهان ). پازهر بتازیش تریاق و دریاق گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). معجونی معرو...
-
می
لغتنامه دهخدا
می . [ م َ / م ِ ] (اِ) به معنی شراب انگوری است . (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ). || مطلق شراب اعم از اینکه از انگور حاصل آید یا مویز و خرما و جز آن . (از یادداشت لغت نامه ) . صاحب آنندراج گوید: بدین معنی ، خام ،بی غش ، صرف ، ناب ، ممزوج ، نیمرس ، ...