کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درگوشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درگوشی
لغتنامه دهخدا
درگوشی . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به درگوش . بیخ گوشی . زیرگوشی . || سخنی که آهسته و به نرمی ، نزدیک گوش کسی گفته شود. پیچ پیچ . پچ پچ .- درگوشی گفتن ؛ نجوی کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
گوشکی
لغتنامه دهخدا
گوشکی . [ ش َ ] (ص نسبی ،ق مرکب ) منسوب به گوشک . در اصطلاح حرف در گوش گفتن واین اکثر محاوره ٔ توران است . (چراغ هدایت ). رجوع به درگوشی و زیرگوشی و بیخ گوشی ذیل ترکیبات گوش شود.
-
نجوی
لغتنامه دهخدا
نجوی . [ ن َج ْ وا ] (ع اِ) راز. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) (نصاب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ملخص اللغات حسن خطیب )(ترجمان علامه ٔ جرجانی ). سِر. (از اقرب الموارد) (المنجد). ج ، نَجاوی ̍. || سرگوشی . پچ پچ . بیخ گوشی . تنگ گوشی . ...
-
گوش
لغتنامه دهخدا
گوش . (اِ) آلت شنوائی . عضوی که بدان عمل شنیدن انجام گیرد. معروف است ، و به عربی اُذُن گویند. (برهان ). اذن و آلت شنیدن در انسان و دیگر حیوانات و جزء خارجی مجرای سمع و حس سمع. (ناظم الاطباء). اوستا گئوشه ، پهلوی گوش ، پارسی باستان گئوشه ، هندی باستان...