کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درگاهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درگاهی
لغتنامه دهخدا
درگاهی . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به درگاه . || درباریان و مردمان و سپاهیان که در خدمت دربارند : پس به مشاورت آلتونتاش ...تغتمش جامه دار نامزد شد به سالاری این شغل با چهار هزار سوار درگاهی و سه هزار پیاده . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 63). بیرون سرای پرده بس...
-
جستوجو در متن
-
جمازگان
لغتنامه دهخدا
جمازگان . [ ج َم ْ ما زَ / زِ ] (اِ) ج ِ جمازه : بر جمازگان شکاری بسیار بغزنین آوردند. (تاریخ بیهقی ). دو هزارپیاده با سلاح تمام بر جمازگان ... (تاریخ بیهقی ). پیادگان درگاهی بیشتر بر جمازگان ... (تاریخ بیهقی ).
-
درگهی
لغتنامه دهخدا
درگهی . [ دَ گ َ ] (ص نسبی ) منسوب به درگه . درگاهی .- مرکب درگهی ؛ اسب نوبتی . اسب تربیت شده و لایق سواری درباریان : شیخ کامل بود و طالب مشتهی مرد چابک بود و مرکب درگهی .مولوی .
-
نیک سرانجام
لغتنامه دهخدا
نیک سرانجام . [ س َ اَ ] (ص مرکب ) خوش عاقبت . عاقبت به خیر : زهدت به چه کار آید گر رانده ٔ درگاهی کفرت چه زیان دارد گر نیک سرانجامی . سعدی .زیر شمشیر غمش رقص کنان خواهم رفت کآنکه شد کشته ٔ او نیک سرانجام افتاد.حافظ.
-
اصیلیه
لغتنامه دهخدا
اصیلیه . [ اَ لی ی َ ] (اِخ ) نام مدرسه ای بود در دهوک بخارج شهر یزد. جعفربن محمد جعفری مؤلف تاریخ یزد آرد: بانی این مدرسه اصیل الدین محمدبن مظفر عقیل بود، و بغایت مدرسه ای عالی است و درگاهی رفیع و قبه ای عالی و ساخت نیکو دارد و باغچه هایی در خلف مد...
-
دولتخواهی
لغتنامه دهخدا
دولتخواهی . [ دَ / دُو ل َ خوا / خا ] (حامص مرکب ) صفت دولت خواه . خواهان دولت و نعمت کسی یا کسانی بودن . خیرخواهی و سعادت طلبی . (یادداشت مؤلف ).نیک خواهی و خیراندیشی . (ناظم الاطباء) : سحرم هاتف می خانه به دولتخواهی گفت باز آی که دیرینه ٔ این درگا...
-
رمانی
لغتنامه دهخدا
رمانی . [ رُم ْ ما ] (ص نسبی ،اِ) آنچه در شکل و رنگ شبیه انار باشد. (از اقرب الموارد). و مشابهت را بیشتر رنگ سرخ از آن اراده کنند. || لعل و یاقوت . (آنندراج ) : رسیدم من به درگاهی که دولت از او خیزد چو رمانی ز معدن . منوچهری .- یاقوت رمانی ؛ اجود ان...
-
قردین
لغتنامه دهخدا
قردین . [ ] (اِخ ) نام دهی است که به امر کیخسرو ساخته شده است . ملک کیخسرو چون به کوه اندس و ماهین رسید دیه قردین بنا نهاد، و او را قردین ازبرای او نام نهادند که ملک کیخسرو عمله و بنایان خود را روزی گفت «کردید این »، و بدین دیه ایوان و درگاهی بزرگ اس...
-
زیان داشتن
لغتنامه دهخدا
زیان داشتن . [ ت َ ](مص مرکب ) ضرر داشتن . مقابل سود داشتن : ز من بنیوش پند مهربانی چو ننیوشی ترا دارد زیانی . (ویس و رامین ).مکن با من چنین نامهربانی کجا زین هم ترا دارد زیانی . (ویس و رامین ).... سری را که چون مسعود پادشاهی ، باد خوارزمشاهی در آن ن...
-
باب الرحمه
لغتنامه دهخدا
باب الرحمه . [ بُرْ رَ م َ ] (اِخ ) یکی از درهای مسجد بیت المقدس است ، و نام آن در قرآن چنین آمده است : «له باب باطنه فیه الرحمة و ظاهره من قبله العذاب » یعنی وادی جهنم که در جانب شرقی بیت المقدس است . (عقد الفریدچ فرید چ مصر 1359 هَ . ق . ج 7ص 298) ...
-
حاجب
لغتنامه دهخدا
حاجب . [ ج ِ ] (اِخ ) جامه دار یارق تغمش ، یکی از حاجبان و سالاران سلطان مسعود بوده است ، و پس از یک رویه شدن کار هرات ، مسعود او را با سپاهی ، برای سرکوبی عیسی معدان والی مکران ، و صافی کردن آن ولایت و گذاشتن بوالعسکر برادر عیسی ، را در آنجا، بمکران...
-
میافارقین
لغتنامه دهخدا
میافارقین . [ م َی ْ یا رِ ] (اِخ ) شهری است اندر حصاری بر سرحد میان ارمینیه و جزیره ٔ روم . (حدود العالم ص 93). شهری است در دیار بکر، گویند آن قسمتی که از سنگ ساخته شده از بناهای انوشیروان و آن قسمتی که با آجر ساخته شده از بناهای پرویز است ، اما قول...
-
درگاه
لغتنامه دهخدا
درگاه . [ دَ ] (اِ مرکب ) (از: در + گاه ، پسوند مکان ) درگه . آن جای خانه که در است . مقابل پیشگاه . (یادداشت مرحوم دهخدا). آستانه ٔ در و جلو در و حضرت عتبه . (ناظم الاطباء). معرب آن درقاعة باشد. (از دزی ). در و باب . (ناظم الاطباء). جای در. مدخل . ج...
-
حشر
لغتنامه دهخدا
حشر. [ ح َ ش َ ] (ع اِ) چریک . سپاه بی نظم . باشی پوزوق (ترکی ). چته . سرآزاد. مقابل اجری خوار. لشکرنامنظم . سپاهی داوطلب مقابل لشکر. سپه : شاه ایران بتاختن شد تیزرفت و با شاه نی سپاه و حشر. فرخی .در دلیران بگه معرکه زانسان نگردکه دلیران بگه معرکه در...