کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درویشانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درویشانه
لغتنامه دهخدا
درویشانه . [ دَرْ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) مانند فقیران . فقیرانه . چون درویشان . (یادداشت مرحوم دهخدا). شبیه به مسکین . (ناظم الاطباء). || زاهدانه . مانند زاهد. صوفیانه . قلندرانه : بامداد می خواهیم که صحبت درویشانه داریم . (انیس الطالبین ص 18...
-
واژههای مشابه
-
درویشانه بر
لغتنامه دهخدا
درویشانه بر. [ دَرْ ن َ / ن ِ ب َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان . واقع در 3هزارگزی جنوب باختری لنگرود، کنار راه شوسه ٔ لنگرود به لاهیجان ، با 294 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
جستوجو در متن
-
وجهی سنجاری
لغتنامه دهخدا
وجهی سنجاری . [ وَ ؟ ] (اِخ ) شاعری است که اشعاری درویشانه دارد. او راست :مرا چنانکه منم جمله خلق دانستندترا چنانکه تویی هیچکس نمیداند.(مجمع الخواص 241).
-
الهامی
لغتنامه دهخدا
الهامی . [ اِ ] (اِخ ) یکی از شاعران عثمانی و از مردم استانبول بود. وی یکی ازمشایخ طریقت نقشبندی و مرید حکیم چلبی افندی از خلفای امیر بخاری بود. اشعاری درویشانه و صوفیانه دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2). و رجوع بهمین کتاب شود.
-
زینتی
لغتنامه دهخدا
زینتی . [ ن َ ] (اِخ ) محمدحسین . از اهل مشهد و شخصی آرمیده و هموار است و در فن بنائی و معماری نادر زمان خود میباشد. چون خیلی درویش نهاد است اشعارش نیز درویشانه می باشد. تاریخ را بسیار خوب می گوید و این رباعیها از اوست :ای دوست شکست توبه های من مست ز...
-
درویش
لغتنامه دهخدا
درویش . [ دَرْ ] (اِخ ) لقب وشهرت عبدالمجید طالقانی خطاط مشهور است . وی در خط شکسته مانند میرعماد در نستعلیق استاد بوده است و این خط را به پایه ای رسانید که تاکنون کسی بدان نتوانسته است برسد. هدایت در مجمع الفصحاء (ج 2 ص 445) درباره ٔ او گوید: وی در ...
-
چرخ زدن
لغتنامه دهخدا
چرخ زدن . [ چ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) بمعنی حرکت دوریست . (آنندراج ). گرد گردیدن . بدور خویش گشتن چون سنگ آسیا. مانند گردباد بگرد خویش گردیدن . دور زدن . به دور خود یا بدور چیزی گشتن . به گرد خود گشتن : هست به پیرامنش طوف کنان آسمان آری بر گرد قطب چرخ ز...
-
حلولیة
لغتنامه دهخدا
حلولیة. [ ح ُ وی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای از صوفیه . (کشف المحجوب هجویری ). فرقه ای از دو فرقه ٔ مذهب صوفیه . (بیان الادیان ). آنانکه گمان برند ذات باری تعالی در تن آدمی حلول تواند کرد. مقابل اتحادی . حلولیان معتقدند که روح حق تعالی در آدم و پیغمبران و ا...
-
ماحضر
لغتنامه دهخدا
ماحضر. [ ح َ ض َ ] (ع اِ مرکب ) آنچه که حاضر شده . در فارسیان اسم طعام قلیل بی تکلف که موجود و حاضر باشد لهذا به لحاظ اسمیت یای تنکیر در آخر آورده ماحضری می گویند و الا یای تنکیر در آخر فعل ماضی چه معنی دارد بخلاف لفظ مادام که از جهت ماء مصدریه اسمی ...
-
بادامه
لغتنامه دهخدا
بادامه . [ م َ / م ِ ](اِ مرکب ) پیله ٔ ابریشم را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). نوعی از ابریشم که هنوز آنرا از هم نگشاده باشند. (غیاث ). فیلق . بادامچه : ای که ترا به ز خشن جامه نیست حکم بر ابریشم و بادامه نیست ...
-
آنه
لغتنامه دهخدا
آنه . [ ن َ / ن ِ ] (پسوند) َانه . چون در آخر اسماء ملحق شود دلالت کند بر یکی از معانی ذیل : مانند.مثل . چون . بطور. بگونه ٔ. لائق . درخور. سزاوار. متعلق به . مال . منسوب به . در حال . در وقت . بصفت . هر یک :مستانه : اندرین بود که از مستی و از غایت ش...
-
ترک
لغتنامه دهخدا
ترک . [ ت َ ] (اِ) کلاه خود. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). خودآهنی . (غیاث اللغات ). کلاه خود باشد یعنی کلاه آهنی که در روزهای جنگ بر سر نهند و بعربی مغفر خوانند. (برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری ). و آنرا خود و خوی و سرپایان و...
-
زنده
لغتنامه دهخدا
زنده . [ زِ دَ / دِ ] (ص ) زندگی . حیات . (برهان ) (ناظم الاطباء). || معروف است و آنرا به تازی حی خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). جاندار. (آنندراج ). صاحب جان که آنرا به عربی حی گویند و مشتق از آن است زندگی و زندگانی . (انجمن آرا). حی و کسی که حیات داشته ...