کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درونقلبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قلبی
لغتنامه دهخدا
قلبی . [ ق ُل ْ ل َ بی ی ] (ع ص ) حیله ساز ماهر در تقلب . (منتهی الارب ). حیله گر که در زیرورو کردن امور بصیرت دارد. (اقرب الموارد). رجوع به قُلَّب شود.
-
درون
لغتنامه دهخدا
درون . (اِ) دعایی باشد که مغان در ستایش خدای تعالی و آذر خوانند و بر خوردنیها بدمند و بعد از آن بخورند، و هر چیز که بر آن درون خوانده و دمیده باشند گویند یشته شده و هر چیز نخوانده باشند گویند نایشته یعنی ناخوانده ، چه یشتن به معنی خواندن باشد به زبان...
-
درون
لغتنامه دهخدا
درون . [ ] (اِخ ) قریه ای است از دیههای رستاق کوزدر. (تاریخ قم ص 119 و 141).
-
درون
لغتنامه دهخدا
درون . [ دَ ] (اِ) اندرون . (برهان ). مقابل بیرون ، اندرون مزیدعلیه آن . (آنندراج ). ضد برون . (انجمن آرا). در میان . (غیاث ). تو. توی . جوف . باطن . بطن . داخل . شکم . در شکم . دل . در دل . میان . میانه . مقابل ظاهر و بیرون . (یادداشت مرحوم دهخدا). ...
-
درون
لغتنامه دهخدا
درون . [ دَ ] (اِخ ) نام شهری است در خراسان مابین مرو و نسا که آنها نیز دو شهراند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ). نام این شهر در معجم البلدان و حدود العالم نیامده اما در ذیل عالم آرای عباسی یاد شده . (از حاشیه ٔ برهان از مجله ٔ سخن سال ...
-
درون
لغتنامه دهخدا
درون . [ دُ ] (اِ) پیمانه ٔ غله . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ).
-
دشت قلبی
لغتنامه دهخدا
دشت قلبی . [ دَ ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اورامان بخش رزاب شهرستان سنندج . سکنه ٔ آن 250 تن . آب آن از رودخانه ٔ سیروان . محصول آنجا مختصر غلات و لبنیات . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
زاجر قلبی
لغتنامه دهخدا
زاجر قلبی . [ ج ِرِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به زاجر شود.
-
ناوک قلبی
لغتنامه دهخدا
ناوک قلبی . [ وَ ک ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آه ته دلی باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). آهی که از ته قلب کشند. (ناظم الاطباء). || هجو را نیز گویند که در مقابل مدح است . (برهان قاطع) (آنندراج ). هجو مقابل مدح . (ناظم الاطباء).
-
اشاره ٔ قلبی
لغتنامه دهخدا
اشاره ٔ قلبی . [ اِ رَ / رِ ی ِ ق َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از الهام است . || کنایه از اشاره ٔ غیبی . (انجمن آرای ناصری ).
-
خانقاه قلبی
لغتنامه دهخدا
خانقاه قلبی . [ ن َ / ن ِ ق َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر. واقع در 30 هزارگزی شمال کلیبر و 30 هزارگزی اهر به کلیبر، ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل ،دارای 19 تن سکنه که شیعی مذهب و ترک زبانند. آب آنجااز چشمه سار...
-
خوش قلبی
لغتنامه دهخدا
خوش قلبی . [ خوَش ْ / خُش ْ ق َ ] (حامص مرکب ) خوش طینتی . خوش جنسی . مقابل بدقلبی .
-
نیک درون
لغتنامه دهخدا
نیک درون . [ دَ ] (ص مرکب ) نیک سیر. خوش طینت . نیکونهاد. خوش نیت .
-
درون مانده
لغتنامه دهخدا
درون مانده . [ دَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) باقی مانده دراندرون . باقیمانده در داخل . مقیم درون : درون ماندگان خرقه انداختندبر آن خرقه بسیار جان باختند.نظامی .
-
درون آشوب
لغتنامه دهخدا
درون آشوب .[ دَ ] (نف مرکب ) برهم زننده ٔ جمعیت خاطر. آنچه مایه ٔ نگرانی و افسردگی و اضطراب خاطر شود : بلائی زین درون آشوب تر نیست که رنج خاطر است ار هست ور نیست . سعدی .|| آنچه مزاج را از اعتدال بگرداند و معده را منقلب سازد و تهوع آرد.