کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درونده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درونده
لغتنامه دهخدا
درونده . [ دَرْ وَ دَ / دِ ] (اِ) دربنده . نَجران . (ابن درید). و رجوع به دربنده شود.
-
درونده
لغتنامه دهخدا
درونده . [ دِ رَ وَ دَ / دِ ] (نف ) دروکننده یعنی کسی که غله می برد. (آنندراج ). کسی که غله درو می کند. (ناظم الاطباء). آنکه درود. که درو کند. (یادداشت مرحوم دهخدا). جارم . جرمة؛ خرما یا انگور دروندگان . مختلی ؛ گیاه درونده . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
جارم
لغتنامه دهخدا
جارم . [ رِ ] (ع ص ) درونده . || فراهم آورنده . ج ، جُرّم ، جُرّام . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
دروزن
لغتنامه دهخدا
دروزن . [ دِ رَ / رُو زَ ] (نف مرکب ) حصّاد و دروگر. (ناظم الاطباء). درونده ٔ غله . (از شعوری ج 1 ورق 450).
-
جرم
لغتنامه دهخدا
جرم . [ ج ُرْ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جارم ؛ درونده و فراهم آورنده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع بجارم شود.
-
مجتزز
لغتنامه دهخدا
مجتزز. [ م ُ ت َ زِ ] (ع ص ) درونده و برنده . (آنندراج ). برنده ٔ غله و یا خرما. (ناظم الاطباء). || فریزکننده ٔ موی . (آنندراج ). فریزکننده ٔ گوسپند. (ناظم الاطباء). و رجوع به مُجتَزّ شود.
-
جرام
لغتنامه دهخدا
جرام . [ ج ُرْ را ] (ع ص ، اِ) ج ِ جارم ، به معنی درونده و فراهم آورنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || ماهی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
حاصد
لغتنامه دهخدا
حاصد. [ ص ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حَصد و حَصاد [ ح َ / ح ِ ] . درونده . دروکننده . دروگر. (منتهی الارب ). || قطعکننده . ج ، حصده و حصاد. (منتهی الارب ).
-
مختلی
لغتنامه دهخدا
مختلی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) درونده و برکننده ٔ گیاه و بُرنده . (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). دروکننده و برکننده ٔ گیاه . ج ، مختلون . || شمشیر برنده . (ناظم الاطباء). || (اِ) شیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب ال...
-
درو
لغتنامه دهخدا
درو. [ دِ رَ / رُو] (اِمص ) عمل قطع کردن ساقه های گندم یا چیدن ساقه های جو و دیگر حبوب . قطع کردن زراعت . (غیاث ). حصاد و چیدن غله و بریدن علف و غله ٔ رسیده و یا نیم رس با داس . (ناظم الاطباء). درودن . این کلمه با شدن و کردن صرف شود. حصد. صرام . دارا...