کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دروغی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دروغی
لغتنامه دهخدا
دروغی . [ دُ ] (ص نسبی ) منسوب به دروغ . مربوط به دروغ . دروغ . کاذب . دروغگو. (ناظم الاطباء). دروغین . کاذبه . (یادداشت مرحوم دهخدا). باطل . نادرست . || ساختگی . مصنوعی : کسری و جم به درگهت هردو شهی دروغی اندحاتم و معن بردرت هردو گدای راستین .سلمان ...
-
جستوجو در متن
-
دروغینه
لغتنامه دهخدا
دروغینه . [ دُ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) دروغی . دروغین . دروغ . و رجوع به دروغی و دروغین شود.
-
آسمند
لغتنامه دهخدا
آسمند. [ م َ ] (اِ) دروغی که بقصد فریب گویند. || (ص ) حیران . سرگشته . و بدین معنی شاید مصحف آسیمه باشد.
-
دروغین
لغتنامه دهخدا
دروغین . [ دُ ] (ص نسبی ) دروغی . کاذب . کاذبة. به دروغ : اشتهای دروغین ؛ اشتهای کاذب . (یادداشت مرحوم دهخدا) : از ادب نبود به پیش شه مقال خاصه خود لاف دروغین و محال . مولوی .صبح کاذب ؛ و او را صبح دروغین گویند. (التفهیم ). و رجوع به دروغی شود.
-
الیبریوس
لغتنامه دهخدا
الیبریوس . [ اُ ] (اِخ ) حاکم گلها در قرن چهارم میلادی که بنا به افسانه ٔ قدیمی ، سنت رن را بقتل رسانید. نام وی در ردیف شجاعان دروغی بشمار آمده است .
-
سرتیز کردن
لغتنامه دهخدا
سرتیز کردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ساختن . بهم بافتن . سرهم کردن : پریرخ زآن بتان پرهیز میکرددروغی چند را سرتیز میکرد. نظامی . || فروبردن . داخل کردن : سنان بر سینه ها سرتیز کرده جهان را روز رستاخیز کرده .نظامی .
-
فوتینا
لغتنامه دهخدا
فوتینا. [ ت ِ ] (صوت ) در تداول اطفال ، آوازی که علامت تحقیر مخاطب است آنگاه که خواسته اذیتی کند و دست نیافته ، یا دروغی گفته و مشتش باز شده . (یادداشت مؤلف ). یا آنگاه به کار برند که کسی چیزی خواهد و به او ندهند، و معنی آن این است : نمیدهم . دماغ س...
-
نادرویش
لغتنامه دهخدا
نادرویش . [ دَرْ ] (ص مرکب ) آن که درویش نباشد. (ناظم الاطباء). || آن که زهد و درویشی را به خود نسبت دهد ولی قلباً درویش نباشد. زاهد دروغی . (ناظم الاطباء) : اعتقادی بنما و بگذر بهر خداتا ندانی که در این خرقه چه نادرویشم . حافظ.|| نارفیق .
-
باریس سس
لغتنامه دهخدا
باریس سس . [ س ِ ] (اِخ ) یکی از هفت تن که برای از میان برداشتن بردیای دروغی (سپنت دات مغ) با هم هم سوگند شدند و در کار خود نیز توفیق یافتند و وی را برداشتند و داریوش را بتخت بنشاندند. (ایران باستان ج 1 ص 531).
-
یقینی
لغتنامه دهخدا
یقینی . [ ی َ ] (اِخ ) لاهیجانی . قاضی عبداﷲ. از شعرای قرن دهم هجری و از مردم لاهیجان گیلان بود و همانجا درگذشت . ابیات زیر از اوست :یک سخن نشنیدم از وی پیش مردم تا به کی هر زمان نقل دروغی از زبان او کنم . #ای خوش آن شبها که با افسانه میلی داشتی دردد...
-
وهمیات
لغتنامه دهخدا
وهمیات . [ وَ می یا ] (ع ص ، اِ) ج ِ وهمیة. قضایای دروغی است که وهم در آنها به امور غیرمحسوس حکم میکند، مثل حکم به اینکه ماوراء این عالم فضایی است لایتناهی ̍ و قیاس مرکب از وهمیات را سفسطه نامند. (از تعریفات سید جرجانی ). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون...
-
جنگ زرگری
لغتنامه دهخدا
جنگ زرگری . [ ج َ گ ِ زَ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از جنگ ساختگی باشد. (برهان ). جنگ دروغی با کسی برای فریفتن دیگران . (فرهنگ فارسی معین ). جنگ مصلحتی بدون کینه برای فریب دادن شخص دیگر. (ناظم الاطباء).- امثال :جنگ زرگری میانجی نخواهد .
-
قاضی یقینی
لغتنامه دهخدا
قاضی یقینی . [ ی َ ] (اِخ ) عبداﷲ. اصلش از لاهیجان است و هم در آنجا شهادت یافته . او راست :یک سخن نشنیدم از وی پیش مردم تا بکی هر زمان نقل دروغی از زبان وی کنم . #ای خوش آن شبها که با افسانه میلی داشتی درد دل میگفتم و افسانه میپنداشتی .(آتشکده آذر ص ...
-
نام آوری
لغتنامه دهخدا
نام آوری . [ وَ ] (حامص مرکب ) نامبرداری . نامداری . شهرت . آوازه . بلندآوازگی . نام آور بودن . مشهور و معروف و سرشناس بودن . معروفیت . سرشناسی : هرکه در مهتری گذارد گام زین دو نام آوری برآرد نام . نظامی .دروغی نگویم در این داوری به حجت زنم لاف نام آ...