کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دروش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دروش
لغتنامه دهخدا
دروش . [ دِ رَ وِ ] (اِمص ) درویدن که به معنی درو کردن باشد. (ناظم الاطباء).
-
دروش
لغتنامه دهخدا
دروش . [ دِ رَوْ / رو ] (اِ) درفش . (جهانگیری ). افزار کفشدوزان و امثال آنها. (برهان ). موافق معانی درفش ، و این افصح است از درفش چه فاء در اصل لغت نیامده بلکه از استعمال متأخرین عجم است که با عرب آمیخته اند. (آنندراج ) (انجمن آرا). || آلت سرتیزی که...
-
دروش
لغتنامه دهخدا
دروش . [ دُ / دَ ] (اِ) (با واو مجهول ) نشتر حجام را گویند که بدان رگ می گشایند و به عربی مبضعخوانند. (برهان ). نیشتر حجام . (آنندراج ) (انجمن آرا). نیشتر باشد که حجامان بدان رگ بگشایند و آن را نشتر و شست و کلک نیز خوانند و به تازی مبضع نامند. (جهانگ...
-
واژههای مشابه
-
داغ دروش
لغتنامه دهخدا
داغ دروش . [ غ ِ دِ رَو / رُو ] (ترکیب اضافی ) داغ درفش . داغی که با درفش بر اندام پدید آرند. درفش داغ . دروش داغ . داغی که برای امتیاز چهارپایان و ستوران بر اندام آنان پدید آرند بوسیله ٔ درفش گداخته به آتش : بموسمی که ستوران دروش داغ کنندستوروار بر ...
-
داغ و دروش
لغتنامه دهخدا
داغ و دروش . [ غ ُ دِ رَو / رُو ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) داغ دروش . داغ و درفش . رجوع به داغ درفش و داغ و درفش و ترکیبات داغ شود.
-
جستوجو در متن
-
داغ و درفش
لغتنامه دهخدا
داغ و درفش . [ غ ُدِ رَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) داغ و دروش . درفش داغ . دروش داغ . رجوع به داغ درفش و ترکیبات داغ شود.
-
داغ درفش
لغتنامه دهخدا
داغ درفش . [ غ ِ دِ رَ ] (ترکیب اضافی ) داغ دروش . درفش داغ . داغ کردن با درفش . داغ که با درفش تفته براندام پدید آرند. رجوع به دروش و داغ و درفش شود.
-
قرطة
لغتنامه دهخدا
قرطة. [ ق ِ رَ طَ ] (ع اِ) آویزگی دروش گوش تکه . || ج ِ قُرْط. (منتهی الارب ).
-
قرطة
لغتنامه دهخدا
قرطة. [ ق ُ رَ طَ ] (ع اِ) آویزگی دروش گوش تکه . (منتهی الارب ).
-
قرط
لغتنامه دهخدا
قرط. [ ق َ رَ ] (ع مص ) آویزان دروش گردیدن . گویند: قَرِطَ التیس قَرَطاً؛ آویزان دروش گردید تکه . (منتهی الارب ). قرط التیس قرطاً؛ کان له زنمتان معلقتان فی اذنیه فهو اقرط. (اقرب الموارد).
-
اقرط
لغتنامه دهخدا
اقرط. [ اَ رَ ] (ع ص ) تکه ای که گوش آنرا آویزان گذاشته باشند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تکه ٔ آویخته دروش . (؟) (منتهی الارب ).
-
داغ و درفش کردن
لغتنامه دهخدا
داغ و درفش کردن . [ غ ُ دِ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مجرمی رابرای اقرار بجرم داغها برنهادن . داغ و دروش کردن .
-
زلمة
لغتنامه دهخدا
زلمة. [ زَ ل َ م َ ] (ع اِ)نشان و دروش گوش بز و هما زلمتان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || واحد زلم ؛ یعنی یک گیاه زلم . (ناظم الاطباء).