کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درودگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درودگر
لغتنامه دهخدا
درودگر. [ دُ گ َ ] (ص مرکب ) نجار، و این مأخوذ از درودن است که چوب و زراعت قطع کردن باشد. (غیاث ) (آنندراج ). درودکار. (ناظم الاطباء). درگر. کسی که اسباب و آلاتی از چوب می سازد و به عربی نجار گویند. (لغات فرهنگستان ). اسکاف . دُعمی ّ. فَیتَق . فَیتَ...
-
واژههای مشابه
-
حبیب درودگر
لغتنامه دهخدا
حبیب درودگر. [ ح َ ب ِ دُ گ َ ] (اِخ ) رجوع به حبیب نجار شود.
-
جستوجو در متن
-
درود کار
لغتنامه دهخدا
درود کار. [ دُ ] (ص مرکب ) نجار. چوب تراش . (ناظم الاطباء). درودگر. درگر. و رجوع به درودگر شود.
-
کتکر
لغتنامه دهخدا
کتکر. [ ک َ ک َ ] (ص مرکب ) بمعنی کتکار است که درودگر باشد. (برهان ). درودگر. نجار. (ناظم الاطباء). رجوع به کتکار و کتگار و کتگر شود.
-
کتگر
لغتنامه دهخدا
کتگر. [ ک َ گ َ ] (ص مرکب ) بمعنی کتکار است که درودگر باشد. (برهان ). کتگار. درودگر. (فرهنگ جهانگیری ) (ناظم الاطباء). نجار. (ناظم الاطباء) : ز هر جانور پیکر بیکران ز ایوان درآویخته کتگران . اسدی (از فرهنگ جهانگیری ).رجوع به کتگار و کتکار و درودگر شو...
-
کتگار
لغتنامه دهخدا
کتگار. [ ک َ ] (ص مرکب ) کتگر. درودگر. (فرهنگ جهانگیری )(ناظم الاطباء). نجار. (ناظم الاطباء). کتکار. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کتگر و کتکار و درودگر شود.
-
حصاد
لغتنامه دهخدا
حصاد. [ ح َص ْ صا ] (ع ص ) حاصد. دروگر. لغت مبالغه از حصاد. دروگر. (مهذب الاسماء). درودگر.
-
درود
لغتنامه دهخدا
درود. [ دُ ] (اِ) (در قدیم با واو مجهول ) چوب و درخت و تخته ، واز این جهت چوب تراش را درودگر گویند. (از برهان ).
-
دول گر
لغتنامه دهخدا
دول گر. [ گ َ ] (ص مرکب ) درودگر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به درودگرشود. || (اِ) قسمی ماهی . (یادداشت مؤلف ).
-
فیتن
لغتنامه دهخدا
فیتن . [ ف َ ت َ ] (ع ص ، اِ) درودگر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
کتکار
لغتنامه دهخدا
کتکار. [ ک َ ] (ص مرکب ) کتگر. (آنندراج ). کتگار. (ناظم الاطباء). درودگر باشد. (برهان ). درودگر و نجار باشد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کتگر و کتکار درودگرچارپایه و کت ساز بوده است و بعد از آن در مطلق درودگری استعمال کرده اند چنانکه معنی ترکیبی آن دل...
-
فیتق
لغتنامه دهخدا
فیتق . [ ف َ ت َ ] (ع ص ، اِ) دربان . || نجار. (اقرب الموارد). درودگر. (آنندراج ). || آهنگر. || پادشاه . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
نهام
لغتنامه دهخدا
نهام . [ ن َ / ن ُ / ن ِ ] (ع ص ، اِ) آهنگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). حداد. نهامی . (متن اللغة)(اقرب الموارد). || درودگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نجار. نهامی . (متن اللغة) (اقرب الموارد).