کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
درنگ آباد
لغتنامه دهخدا
درنگ آباد. [ دِ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درزاب بخش حومه شهرستان مشهد واقع در 41 هزارگزی شمال باختری مشهد و 10 هزارگزی باختر راه مشهد به اراک . آب آن از قنات و راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
درنگ آوردن
لغتنامه دهخدا
درنگ آوردن . [ دِ رَ وَ دَ ] (مص مرکب ) آهسته شدن .تعویق کردن . ابطاء. مولیدن . دفعالوقت کردن . به بطؤکردن . شکیبیدن . آهسته و نرم و به رفق کاری را کردن .به تداول امروزین ، صبر کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). کاری را به تعویق و تأخیر انداختن . تردید ...
-
درنگ پیشه
لغتنامه دهخدا
درنگ پیشه . [ دِ رَ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) درنگ کار. صبور و با استقامت . با تحمل و شکیبا. ثابت قدم : مبارزانی همدست و لشکری هم پشت درنگ پیشه به فرّ و شتابکار به کر. فرخی .شتابکارتر از باد وقت پاداشن درنگ پیشه تر از کوه وقت پادافراه .فرخی .
-
درنگ کار
لغتنامه دهخدا
درنگ کار. [ دِ رَ ] (ص مرکب ) درنگ کننده . بطی ءالعمل . (یادداشت مرحوم دهخدا). آهسته کار. کسی که در آن حال که به انجاح حاجت پردازد آهستگی و سستی ورزد و سپس بماند. (از منتهی الارب ، ذیل لثلاث ). بَطی ٔ. رَیِّث . زَیْحَنّة. عَنّان . لَثلاث . لَثلاثة. م...
-
درنگ کننده
لغتنامه دهخدا
درنگ کننده . [ دِ رَ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) تأخیر کننده . تأمل کننده . لابث (دهار). لَبِث . (منتهی الارب ). معوِّق . (منتهی الارب ). رجوع به درنگ کردن در تمام معانی شود.
-
روز درنگ
لغتنامه دهخدا
روز درنگ . [ زِ دِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از روزقیامت است . (برهان قاطع) (از آنندراج ) : کجا دیزه ٔ تو چمد روز جنگ شتاب اندر آرد بروزدرنگ .فردوسی .
-
سرای درنگ
لغتنامه دهخدا
سرای درنگ . [ س َ ی ِ دِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جای باش . جای آرامش . اقامتگاه . منزلگاه : اگر شارسان از بر کوهسارسرای درنگ است و جای شمار. فردوسی .چنین تا رسیدند نزدیک گنگ که آن بود خرم سرای درنگ .فردوسی .
-
صاحب درنگ
لغتنامه دهخدا
صاحب درنگ . [ ح ِ دِ رَ ] (ص مرکب ) صبور. شکیبا. متحمل : دولتیی باید صاحب درنگ کز قدری بار نیاید به تنگ .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
معتام
لغتنامه دهخدا
معتام . [ م ِ ] (ع ص ) درنگ کننده . (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). درنگ کار. بسیار درنگ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
الباث
لغتنامه دهخدا
الباث . [ اِ ] (ع مص ) درنگ فرمودن . || درنگ کنانیدن . (منتهی الارب ). درنگ کردن . (مصادر زوزنی ).
-
ریث
لغتنامه دهخدا
ریث . [ رَی ْ ی ِ ] (ع ص ) بطی ٔ. درنگ کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کاهل . درنگ کننده . (از آنندراج ).
-
مولا
لغتنامه دهخدا
مولا. (نف ) صفت دائمی از مولیدن . درنگ کننده . سخت درنگ کننده . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به مولیدن شود.
-
ماکث
لغتنامه دهخدا
ماکث .[ ک ِ ] (ع ص ) درنگ و انتظارکننده . (آنندراج ). مکث نماینده و درنگ کننده و انتظارکشنده . ج ، ماکثون . (ناظم الاطباء). درنگ و اقامت کننده . (از اقرب الموارد).
-
مکیث
لغتنامه دهخدا
مکیث . [ م َ ] (از ع ،اِمص ) مکث و درنگ . (ناظم الاطباء). تلفظ عامیانه ٔ مکث عربی به معنی درنگ کردن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).- مکیث کردن ؛ مکث کردن و درنگ نمودن و تأخیر کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
متأنی
لغتنامه دهخدا
متأنی . [ م ُ ت َ ءَن ْ نی ] (ع ص ) درنگ کننده . (آنندراج ). کسی که درنگ می کند و سستی می نماید. (ناظم الاطباء). آن که در امری درنگ و تأمل کند. درنگ کننده . || انتظارنماینده . (آنندراج ). || کسی که از روی آگاهی و دانائی درهر کاری عمل می کند. || برد...