کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درنوردیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درنوردیدن
لغتنامه دهخدا
درنوردیدن . [ دَ ن َ وَ دی دَ ] (مص مرکب ) پیچیدن و قطع کردن . (از آنندراج ). درنوشتن گسترده ای را. لوله کردن . درپیچیدن . طی . طی کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). تا کردن . ورمالیدن . با هم پیچیدن و درنوردن کنانیدن . (ناظم الاطباء). جمع کردن .خلاف گستر...
-
جستوجو در متن
-
نوشت
لغتنامه دهخدا
نوشت . [ ن َ وَ ] (مص مرخم ، اِمص ) مصدر مرخم است از نَوَشتن به معنی درپیچیدن و درنوردیدن . رجوع به نَوَشتن شود.
-
درنبشتن
لغتنامه دهخدا
درنبشتن . [ دَ ن َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) طی کردن . درنوردیدن . درنوشتن . رجوع به این ترکیب در ذیل نبشتن شود.
-
درنورداندن
لغتنامه دهخدا
درنورداندن . [ دَ ن َ وَ دَ ] (مص مرکب ) درنوردیدن . طی کردن . رجوع به این ترکیب ذیل نورداندن شود.
-
ادراج
لغتنامه دهخدا
ادراج . [ اِ ] (ع مص ) درنوردیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پیچیدن . درهم پیچیدن .- ادراج کتاب ؛ درنوردیدن نامه را.|| ادراج ناقه ؛ درگذشتن از یکسال و بچه نیاوردن او. || ادراج بناقه ؛ بستن سَرِ پستان او را. || دربردن . ادخال . || ادراج دلو؛ بنر...
-
اندرنوردیدن
لغتنامه دهخدا
اندرنوردیدن . [ اَ دَ ن َ وَ دَ ] (مص مرکب ) درنوردیدن . درپیچیدن . طی کردن . بیکسو نهادن : زمانه بدین خواجه ٔ سالخوردهمی دیر ماند تو اندرنورد . (شاهنامه بروخیم ج 1 ص 29).گفت من از نرد ننالم همی نرد بیکسو نه و اندر نورد. فرخی .و رجوع به درنوردیدن و ن...
-
درنوردیده
لغتنامه دهخدا
درنوردیده . [ دَ ن َ وَ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) بهم پیچیده . مطوی . مطویة.(یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به درنوردیدن شود.
-
ره سپردن
لغتنامه دهخدا
ره سپردن . [ رَه ْ س ِ پ َ / پ ُ دَ ] (مص مرکب ) راه سپردن . درنوشتن راه . درنوردیدن راه . کنایه از رفتن . (یادداشت مؤلف ) : فتنه ره تقدیر وقضا هرگز نسپردتا فکرت او پایه ٔ تقدیر و قضا شد. مسعودسعد.رجوع به راه سپردن شود.
-
طرح فروچیدن
لغتنامه دهخدا
طرح فروچیدن . [ طَ ف ُ دَ ] (مص مرکب ) طرح چیزی فروچیدن ؛ بساط آن را درنوردیدن . به کنار گذاشتن آن را : چو عرفی با خیال آن صنم خوش عشرتی دارم برو جای دگر ای غم فروچین طرح صحبت را.عرفی (از آنندراج ).
-
لوله کردن
لغتنامه دهخدا
لوله کردن . [ لول َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درنوشتن . پیچیدن . نوردیدن . درنوردیدن . طی ّ. درپیچیدن ، چنانکه کاغذ را. لف ّ. مقابل باز کردن و گستردن ،چون طوماری کردن . || حب ّ کردن : عبکة؛ پِسْت لوله کرده . حبکة؛ پِسْت لوله کرده . (منتهی الارب ).
-
بادیه پیمائی
لغتنامه دهخدا
بادیه پیمائی . [ ی َ/ ی ِ پ َ / پ ِ ] (حامص مرکب ) عمل بادیه پیما. بادیه پیمودن . بادیه طی کردن . بادیه درنوردیدن : رهروی روی به تنهائی کردبهر حج بادیه پیمائی کرد.جامی (از فرهنگ ضیا).
-
نبشتن
لغتنامه دهخدا
نبشتن . [ ن َ ب َ ت َ ] (مص ) پیچیدن . نوشتن . طی : کشته و بر کشته چند روز گذشته در کفنی هیچ کشته را ننبشته . منوچهری . || طی کردن . درنوردیدن . درنوشتن . درنبشتن : پای مسیحا که جهان می نبشت بر سر بازارچه ای می گذشت . نظامی .ره نوردی که چون نبشتی راه...
-
تلفیف
لغتنامه دهخدا
تلفیف . [ ت َ ] (ع مص ) سخت درنوردیدن و نیک درپیچیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || از جای جای فراهم آوردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نزد بلغا عبارت از تناسب است . (کشاف اصطلاحات الفنون ). ...
-
لف
لغتنامه دهخدا
لف . [ ل َف ف ] (ع مص ) درنوردیدن چیزی را و پیچیدن . خلاف نشر. (منتهی الارب ). مقابل نشر. لوله کردن . درپیچیدن . (تاج المصادر). || آمیختن دو لشکر به هم در جنگ . || بازداشتن کسی را از حق وی . || فراهم آوردن چیزی را. || اقسام طعام آمیخته خوردن یا زشت گ...