کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درنده خویی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
درنده خو
لغتنامه دهخدا
درنده خو. [ دَ رَ دَ / دِ ] (ص مرکب ) که خوی درندگی دارد. که خوی او چون درندگان است . خونخوار. سبع.
-
چشم درنده
لغتنامه دهخدا
چشم درنده . [ چ َ / چ ِ دَ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) چشم دریده . (ناظم الاطباء). آنکه چشم را بدراند. رجوع به چشم دریده شود.
-
جستوجو در متن
-
خوی
لغتنامه دهخدا
خوی . (اِ) خصلت . طبیعت . عادت . خلق . وضع. روش . رسم . طرز. سرشت . مزاج . اصل . فطرت . (ناظم الاطباء). سیرت . اِخذ. اَخذ. سجیت . سلیقه . دأب . خیم . دیدن . دین . هجیر. شِنشِنَة. جنم . قِلِق . (یادداشت مؤلف ). غریزه . (مهذب الاسماء). خو : خردمند گو...
-
کرگسار
لغتنامه دهخدا
کرگسار. [ ک َ ] (اِخ ) نام ولایتی است . (برهان ) (آنندراج ). نام سرزمینی است . (فهرست ولف ). در شاهنامه کرگساران و مازندران مرادف آمده است و البته مراد از مازندران ، سرزمین ساحلی دریای خزر نیست : یکی از طوایف مارد یا مازندرانی معروف به کرگ بوده و کرگ...