کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درقفس یا جعبه گذاردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جعبه
لغتنامه دهخدا
جعبه . [ ج َ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ) تیردان . ترکش . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). کنانه . شغا. کیش . وفضه : گر نیست به جعبه ش در چون تیر جوابی کس دست نگیرند ز تیر و ز نبالش . ناصرخسرو.از جوشن خصم جعبه گرددتیر تو چو خارهای ماهی . سیدحسن غزنوی .بفکنده...
-
فیشیه
لغتنامه دهخدا
فیشیه . [ شی ِ ] (فرانسوی ، اِ) مجموعه ٔ فیش ها. || جعبه یا قفسه ٔ محتوی فیش . برگه دان . (فرهنگ فارسی معین ).
-
نوارچسب
لغتنامه دهخدا
نوارچسب . [ ن َ / ن ُ چ َ ] (اِ مرکب ) رشته ٔ باریکی از کاغذ به شکل نوار که بر روی جعبه یا بطری چسبانند. نوار کاغذی که بر روی بطری یا جعبه از طرف اداره ٔ دارائی چسبانده می شود و ازآن رو معلوم می شود که مالیات دولتی جنس درونی جعبه یا مایع درونی بطری پ...
-
جعبه آینه
لغتنامه دهخدا
جعبه آینه . [ ج َ ب َ / ب ِ ن ِ ] (اِ مرکب ) اطاقکی است که یک یا چند جدار آن از شیشه است و در فروشگاهها برای نمایش کالا بکار میبرند. ویترین . قفسه . مردنگی .
-
حبس صوت
لغتنامه دهخدا
حبس صوت . [ ح َ س ِ ص َ / صُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بند کردن آواز. صندوق یا جعبه ٔ حبس صوت . گرامافون . فونوگراف .
-
مجری
لغتنامه دهخدا
مجری . [ م ِ ] (اِ) ظرفی باشد عطار و داروفروش را که در آن داروها گذارند. (برهان ) (آنندراج ). ظرفی باشد که در آن دارو و دیگر چیزها گذارند و حفظ کنند. (ناظم الاطباء). در گلپایگان ، مجری (جعبه ٔ چوبین )، در اراک (سلطان آباد)، مجری (علاوه بر این معنی ، ...
-
فشنگ دان
لغتنامه دهخدا
فشنگ دان . [ ف ِ ش َ ] (اِ مرکب ) جعبه ٔ مخصوصی که فشنگها را در آن چینند یا چیزی مانند کمربند است که روی آن پارچه یا چرم پاره ای خانه خانه دوخته شده و در هر خانه ٔ آن یک فشنگ قرار داده میشود.
-
لی لی
لغتنامه دهخدا
لی لی . (اِ) مترادف لالا.لفظی که در عروسیها و جشنها زنان در ابراز شادی و انبساط خاطر ادا کنند و غالباً مکرر آرند لی لی لی لی .- لی لی به لالای کسی دادن یا گذاردن ؛ با او هماهنگی کردن یا به خواهشهای بی اساس او اهمیت دادن .
-
برخ کشیدن
لغتنامه دهخدا
برخ کشیدن . [ ب ِ رُ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) (از: ب + رخ + کشیدن ) به روی کسی آوردن . مطلبی یا عملی را بقصد تخفیف کسی یا منت گذاردن با وی گفتن .
-
نمره انداختن
لغتنامه دهخدا
نمره انداختن . [ ن ُ رِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) ظاهر شدن نمره در جعبه ای که متصل به زنگ اخبار است و نمودار اطاق یا میزی است که از آنجا پیشخدمت را احضار کرده اند. || در کنتور آب و برق و تلفن ، چرخیدن صفحه ای که نمره هائی بر آن ثبت است و تعیین کردن مقدار آ...
-
الکترسکپ
لغتنامه دهخدا
الکترسکپ . [ اِل ِ رُ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) جعبه ایست فلزی که در آن دو ورقه ٔ بسیار نازک زر بمیله ٔ فلزی آویخته شده و نوک میله از جعبه خارج گردیده است . هرگاه این میله را بجسمی الکتریزه متصل سازنددو ورقه ٔ زر از یک بار میشوند و مثلاً هر دو دارای الکتر...
-
کنانة
لغتنامه دهخدا
کنانة. [ ک ِ ن َ ] (ع اِ) کیش تیر که آن راترکش گویند. (غیاث ). تیردان چرمین بی چوب یا بر خلاف آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تیردان . (دهار). شکا. شغا. جعبه . ترکش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
قاب عینک
لغتنامه دهخدا
قاب عینک . [ ب ِ ع َ / ع ِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) از ترکی قاب به معنی ظرف + عینک . ظرف یا جعبه ای که عینک در آن گذارند.
-
فیش
لغتنامه دهخدا
فیش . (فرانسوی ، اِ) کاغذ یا مقوایی که مطلبی روی آن یادداشت شود تا بعداً مورد استفاده قرار گیرد. معمولاً فیشها را به ترتیب الفبائی تنظیم کنند و در جعبه های مخصوص (فیشیه ) جا دهند. برگه .وریقة. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به فیشیه شود.
-
مقوایی
لغتنامه دهخدا
مقوایی . [ م ُ ق َوْ وا ] (ص نسبی ) از مقوا. ساخته شده از مقوا: جعبه ٔ مقوایی . جلد مقوایی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- آدم مقوایی یا مثل آدم مقوایی ؛ که نجنبد. که هیچ نکند. (یادداشت ایضاً).