کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درشدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درشدن
لغتنامه دهخدا
درشدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اندرون شدن . (آنندراج ). درآمدن . داخل شدن . درون آمدن . در رفتن . (ناظم الاطباء). درون رفتن . بدرون شدن . داخل گردیدن . داخل گشتن . ورود کردن . حلول کردن . وارد گردیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). دخول . ولوج . ادخال . ت...
-
واژههای مشابه
-
دور درشدن
لغتنامه دهخدا
دور درشدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تعقر. (المصادر زوزنی ). تعمق . (تاج المصادر بیهقی ). تنوش . (دهار). فروشدن . به عمق و ژرفا شدن . (یادداشت مؤلف ):تعمق ؛ دور درشدن در چیزی . (المصادر زوزنی ). تبحر. تبقر؛ دور شدن در علم . (المصادر زوزنی ). توغل ، ...
-
جستوجو در متن
-
ادخال
لغتنامه دهخدا
ادخال .[ اِدْ دِ ] (ع مص ) درآمدن . درشدن . دررفتن بچیزی .
-
انسکاک
لغتنامه دهخدا
انسکاک . [ اِ س ِ ] (ع مص ) بهم درشدن . (منتهی الارب ). و رجوع به اقرب الموارد شود.
-
تواشج
لغتنامه دهخدا
تواشج . [ ت َ ش ُ ] (ع مص ) بهم درشدن . (زوزنی ). به یکدیگر درآمدن و درآمیخته شدن ریشه های درخت . (از اقرب الموارد).
-
داخل گشتن
لغتنامه دهخدا
داخل گشتن . [ خ ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) درآمدن . درشدن . بدرون رفتن . داخل شدن . داخل گردیدن .
-
استکاک
لغتنامه دهخدا
استکاک . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) انبوه شدن گیاه و پیچیدن و بهم درشدن آن . (منتهی الارب ). بهم درپیچیده شدن گیاه . بهم درشدن مرغزار: استک النبت . (منتهی الارب ). || کر شدن . (منتهی الارب ) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || تنگ گردیدن سوراخ گوش . || زاری کر...
-
تشاجب
لغتنامه دهخدا
تشاجب . [ ت َ ج ُ ] (ع مص ) بهم درشدن کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
-
گل براندودن
لغتنامه دهخدا
گل براندودن . [ گ ِ ب َ اَ دَ ] (مص مرکب ) بستن به گل . مسدود کردن با گل . || استوار کردن چنانکه خبری از آن نتواند درشدن : در خلق را گل براندوده ام در این در بدین دولت آسوده ام .نظامی .
-
کوغ
لغتنامه دهخدا
کوغ . (اِ) به معنی درون شدن و اندرون رفتن باشد. (برهان ) (آنندراج ). به معنی درون شدن است . (انجمن آرا). درشدن . (فرهنگ رشیدی ). رفتن اندرون . || پوشیدگی و نهفتگی . (ناظم الاطباء).
-
فراشدن
لغتنامه دهخدا
فراشدن .[ ف َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) درشدن . درآمدن : فراشو چو بینی در صلح بازکه ناگه در توبه گردد فراز. سعدی .رجوع به فرا، فرارفتن ، فرازرفتن وفرازشدن شود.
-
واخزیدن
لغتنامه دهخدا
واخزیدن . [ خ َ دَ ] (مص مرکب ) بجایی درشدن .- درهم واخزیدن ؛ بهم چسبیدن : هر دو درهم واخزیدند از نشاطجان به جان پیوست آندم ز اختلاط.مولوی .
-
وشج
لغتنامه دهخدا
وشج . [ وَ ] (ع مص ) به هم درشدن . (تاج المصادر بیهقی ). در هم پیچیده شدن شاخه های درخت . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). || در هم پیوستن خویشی و قرابت دو کس با هم . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).