کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درستکاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درستکاری
لغتنامه دهخدا
درستکاری . [ دُ رُ ری ](حامص مرکب ) درستکار بودن . عمل درستکار. درست کرداری . حکمت . (السامی ). || امانت : جامه و زر نهاد حالی پیش کرد روشن درستکاری خویش .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
راستگاری
لغتنامه دهخدا
راستگاری . (حامص مرکب ) عمل راستگار. امانت . درستکاری . راستکرداری . و رجوع به راستگار و راستکاری و درستکاری شود.
-
پاکدستی
لغتنامه دهخدا
پاکدستی . [ دَ ] (حامص مرکب ) درستکاری . صحّت عمل .
-
خدادانی
لغتنامه دهخدا
خدادانی . [ خ ُ ] (حامص مرکب ) خداشناسی . (آنندراج ). باایمانی . درستکاری .
-
درست کرداری
لغتنامه دهخدا
درست کرداری . [ دُ رُ ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل درست کردار. درستکاری . درست کردار بودن . رجوع به درست کردار شود.
-
نیک امانتی
لغتنامه دهخدا
نیک امانتی . [ اَ ن َ ] (حامص مرکب ) امین بودن . درستکاری : چون روزگاری بگذشت این جوان از نیک امانتی و فصیحی و جوانمردی به ندیمی امین بلخ افتاد. (اسکندرنامه ) (یادداشت مؤلف ).
-
سپیدنامگی
لغتنامه دهخدا
سپیدنامگی . [ س َ / س ِ م َ / م ِ ] (حامص مرکب ) پرهیزکاری و درستکاری : واله سپیدنامگی از من مجو بحشرفارغ گذاشت فکر سیاهان کجا مرا.درویش واله هروی (از آنندراج ).
-
راست کرداری
لغتنامه دهخدا
راست کرداری . [ ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل راست کردار. درستکاری . صحت عمل . راستکار بودن : چون در او بود راست کرداری خواب او گشت قفل بیداری . اوحدی .و رجوع به راست کردار شود.
-
راستکاری
لغتنامه دهخدا
راستکاری . (حامص مرکب ) عمل راستکار. درستکاری . دیانت . تدین . درستی : گر امید تو رستگاری بوددر آن کوش تا راستکاری بود. دقیقی .راست کاری پیشه کرده ست از برای آنکه نیست در قیامت هیچکس جز راستکاران رستگار. انوری .چند سالم یتاقداری کردراست بازی و راستکا...
-
راستی ورزیدن
لغتنامه دهخدا
راستی ورزیدن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) راستی و درستکاری بخرج دادن . استقامت و راستی نشان دادن : دانش آموز و سر از گرد جهالت بفشان راستی ورز و بکن طاعت و حیلت مطراز. ناصرخسرو.مکن گر راستی ورزید خواهی چو هدهد سر به پیش شه نگونسار. ناصرخسرو.راستی ورز و رست...
-
راستی جستن
لغتنامه دهخدا
راستی جستن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) کمال و درستی جستن . درستکاری طلبیدن : نبد در دلش کژی و کاستی نجستی بجز خوبی و راستی . فردوسی .و گر آشتی جوید و راستی نبینی بدلش اندرون کاستی . فردوسی . || صداقت طلبیدن : زنهار آذری ز کسان راستی مجوی نتوان نمود راست...
-
عظعظة
لغتنامه دهخدا
عظعظة. [ ع َ ع َ ظَ ] (ع مص ) عِظعاظ. لرزیدن تیر وچاوچاوان رفتن و پیچیدن در رفتن . (از منتهی الارب ): عظعظ السهم ؛ تیر در رفتن خود مرتعش شد و هنگام پرتاب خم گشت و کژ گردید. (از اقرب الموارد). || سپسایگی رفتن بددل از صف معرکه ، و برگشتن . (از منتهی ال...
-
رضی
لغتنامه دهخدا
رضی . [ رَ ] (اِخ ) رضی شیرازی . حاجی میرزا سیدرضی پسر حاجی میرزا علی فخر، از گویندگان قرن سیزدهم هجری قمری ، تا 1278 هَ . ق . زنده بود. در علوم عربی و ادبی و خط بویژه خط نستعلیق سرآمد همگنان بود. در سال 1278. از شیراز به تهران رفت ودر وزارت خارجه به...
-
شنزبه
لغتنامه دهخدا
شنزبه . [ ش َ زَ ب َ ] (اِخ ) شتربه . نام گاوی است که به تزویر شغالی که به دمنه معروف و موسوم است فریفته شده و با شیر جنگ کرد وکشته شد. (غیاث اللغات ). نام گاوی در کلیله و دمنه مشهور و آن را «شتربه » و بعضی بضم شین و سکون تاء قرشت و بفتح راء مهمله خو...